ادب و هنر

بدساخت، به اندازه شهرت کارگردان

فصل فعلی اکران با آغاز اکران عید فطر به پایان می‌رسد. پس از توفیق فیلمهای دفاع مقدسی «چ» و «معراجی‌ها» که در کنار یکی دو فیلم دیگر مثل «خط ویژه» رونق را به گیشه‌های سینما آوردند و رکورد موفق فروش را به جا گذاشتند. این فصل به رغم مانورهای تبلیغاتی روی اسم چند کارگردان معروف، آماری نسبتا ناموفق را در جذب مخاطب به جا گذاشت. در هفته‌های قبل به طور جداگانه به فیلم «متروپل» و سینمای حالا دیگر دست چندم مسعود کیمیایی پرداختیم. در این مقال به سه فیلم دیگر که طی این مدت روی پرده سینما بودند را مرور می‌کنیم. این فیلم‌ها به میزان شهرت کارگردان‌هایشان، بدساخت و ناموفق بودند.
محمد مهدی شیخ صراف- فصل فعلی اکران با آغاز اکران عید فطر به پایان میرسد. پس از توفیق فیلمهای دفاع مقدسی «چ» و «معراجیها» که در کنار یکی دو فیلم دیگر مثل «خط ویژه» رونق را به گیشههای سینما آوردند و رکورد موفق فروش را به جا گذاشتند. این فصل به رغم مانورهای تبلیغاتی روی اسم چند کارگردان معروف، آماری نسبتا ناموفق را در جذب مخاطب به جا گذاشت. در هفتههای قبل به طور جداگانه به فیلم «متروپل» و سینمای حالا دیگر دست چندم مسعود کیمیایی پرداختیم. در این مقال به سه فیلم دیگر که طی این مدت روی پرده سینما بودند را مرور میکنیم. این فیلمها به میزان شهرت کارگردانهایشان، بدساخت و ناموفق بودند.

شبحی از یک فیلم

داریوش مهرجویی در سراشیبی زوال فیلمسازی قرار گرفته و بیمهابا میتازد! این شتاب آنقدر تند است که قبل از جشنواره فجر منتقدین آثارش را «خر» عنوان میکند و حالا پس از تجربههای ناموفق «نارنجی پوش» و «چه خوبه که برگشتی» حالا یکی از پایینترین آمارهای فروش امسال با فیلم اشباح پایش را بیشتر برپدال گاز میفشارد.

داریوش مهرجویی در تازهترین اثرش تلاش کرده با اقتباس از نمایشنامه مشهور اشباح ایبسن، داستان تیمسار سلیمانی با بازی مهدی سلطانی را روایت کند که به دلیل نداشتن تعهدات اخلاقی، خانوادهاش را به دست نابودی میکشد. اما فیلمساز فیلمنامه ایبسن را حتی ایرانی هم نکرده و با تصویر سیاه سفید میخواهد جای پرداخت سطحی فیلم را پرکند و لابد مخاطب را به‌‌ همان سالهای دهه سی ببرد که تئاترهایی چون این اثر بر صحنه تئاترهای تهران میرفت! اینگونه است که به جای فیلم عمیق فلسفی! که کارگردان از ساخت آن صحبت کرده بود بیشتر با یک اثر کمدی ناخواسته در فضای فانتزی مواجه میشویم که در ‌‌نهایت گره اصلیاش عشق فرزند سرهنگ با خواهر ناخواسته خودش است! خواهری که در این مسیر با معجزه کارگردان، سی سال پیش به دنیا آمده ولی اکنون ۱۸ سال دارد!

فیلم البته ایده مرکزی خاص و قابل توجهی دارد. تلاش ویژه کارگردان برای وفادار ماندن به قواعد قصه گویی کلاسیک فیلم را قابل تحمل میکند. اما باز هم برخی بیدقتیها در چینش عناصر فیلم، دیالوگها و بازیهای بیربط، نتیجه نهایی فیلم را نهایتا به یک فیلم پایینتر از متوسط در حال و روز این سالهای سینمای ایران بدل کرده است.

مردد و بیدفاع، بدون حرف تازه

حاج منصور محمودی (حمید فرخنژاد) و محدثه (هنگامه قضیانی) یک زن و شوهر مذهبیاند. دختر نوجوانی دارند که نگران تربیت اویند و طبق تصویری که از سنتیها داریم دختر را در فضایی بسته نگه میدارند. ماجرا با آمدن خواهرزاده محدثه، ساناز (ترانه علیدوستی) به همراه مردی (پیمان قاسمخانی) که ظاهرا شوهرش است - اما در ادامه شک میکنیم که هست یا نه- به این خانه برای بازسازی منزل و تغییر آن از خانهای سنتی به مدرن آغاز میشود.

این بستر ماجرای «زندگی مشترک اقای محمودی و بانو» است. فیلمی حراف که مخاطب را خسته میکند و در گیشه توفیق چندانی نداشته است. بستری برای مثلا گفتگوی نمایندگان سنت و نمایندگان تجدد. دغدغه قدیمی تقابل سنت و مدرنیته. مشکل فیلم اما از همینجا آغاز میشود. اینکه فیلم نه گره جذابی دارد نه شخصیتهای تاثیرگذاری. دغدغه اصلی حرف زدن شخصیتها درباره عقایدشان بوده و قضاوت مخاطب. پس با فیلمی طرفیم که به جای داستانگویی و شخصیتپردازی فقط حرف میزند. با فیلمی طرفیم که محتوا زده است. آنقدر که بعضی این فیلم را بیشتر از آنکه به درد سینما بخورد، مناسب نمایشهای رادیویی دانسته بودند.

مشکل شاید اینجا باشد که «تعارض» به عنوان مسئله اصلی درام، درست پرداخت نمیشود. چون کارگردان کار و البته پیشتر از او نویسنده فیلمنامه، کمترین تلاشی برای پرداخت درست کاراکترها انجام ندادهاند.

به گونهای که در فیلم فقط تیپهایی آشنا که البته نمونهشان در فیلمفارسیها بسیار بوده و هستند، فراوان یافت میشوند. اینکه شخصیتپردازی کاراکترها محدود شود به لاک و ماتیک زن بیبند و بار و گذراندن اوقات در آشپزخانه زن سنتی چیزی جز تصویری تیپیکال از این دو گروه آدمها نیست.

مشکل بزرگتر فیلم اما آنجاست که فیلمساز ظاهرا میخواهد بیطرف باشد. میخواهد هر شخصیت حرفهایش را بزند و از خودش دفاع کند.

میخواهد هم سنت را نقد کند و هم زندگی لاقید را. اما این بیطرفی ظاهر ماجرا است. اساسا هیچ فیلمی نمیتواند به طور کامل بیطرف باشد. ضعف اصلی فیلم حجازی این است که نه تنها طرف بیقید بلکه شخصیتهای سنتی حاضر در فیلم که مترادف با افرادی مذهبی هستند، اساسا هیچ دفاعی از خود ندارند! اینگونه است که روح الله حجازی در سومین اثری سینمایی خود نه در جذب مخاطب موفق است و نه در زدن حرف تازهای در سینما.

قدمهای آخر یک کارگردان

کیومرث پوراحمد پیش از این با فیلم آبرومند «اتوبوس شب» سینمای جنگ را تجربه کرده بود که تلاش داشت تا سیاهیهای جنگ را به تصویر بکشد. او امسال پس از حاشیههای بسیار اکنون فیلم «۵۰ قدم آخر» را بر پرده سینماها دارد.

حاشیههایی که این کارگردان ابتدا با صحبتهای عجیب درباره بیکار بودنش در زمان دولت قبل به زبان آورد و «روحانی مچکریم» تحویل جمعیت داد. مدتی بعد از آن با حمله به ابراهیم حاتمی کیا و مجید مجیدی آنها را به بخور بخور در سینما، گرفتن پولهای میلیاردی و سر و صدا راه انداختن متهم کرد! گویا آقای کارگردان علاوه بر رقم قراردادش، فراموش کرده فیلمش با بودجه رسمی بنیاد روایت ساخته شده و نتیجه به جای یک اثر ماندگار دفاع مقدس تبدیل به یک اثر مضحک شده است.

«هرمز شکیبا» (بابک حمیدیان) متخصص الکترونیک بالاشهرنشینی است که برای خروج از کشور با مشکل نداشتن پایان خدمت روبهرو است و آدم رفتن به جبهه هم نیست.

اما به او پیشنهاد میشود در ازای حضور چند روزه در جبهه و از کار انداختن یک رادار عراقی کارت پایان خدمتش را بگیرد.

هرمز به جبهه میرود. شب انجام عملیات است و او و یکی دیگر برای انجام کار به میان عراقیها میروند.

هرمز را عقربی نیش میزند و او و همرزمش در میانه راه بازگشت به مشکل بر میخورند همین جا است که همه چیز به جای درام و حماسه، رنگ مضحکهای را پیدا میکند که تا آخر فیلم ادامه میابد.

با اینکه «۵۰ قدم آخر» تنها در سی دقیقه نخستش رنگ و بوی دفاع مقدس دارد، بسیاری این فیلم را اثری ضد جنگ میدانند که نمیتوان آن را با سینمای دفاع مقدس یکی دانست.

فیلم پوراحمد در عمل آنقدر بد بود که خندههای تمسخرآمیزی را در جریان جشنواره فجر در برج میلاد تجربه کرد، خندههایی که باعث شد تا کارگردان فیلم در نشست خبری فیلمش با ناراحتی از آن گلایه کند.

اکنون اما اصلاحات زیادی در فیلم اعمال شده و حتی تدوین مجدد آن از سوی فیلمساز صورت گرفته است. با این وجود باز کمیت «۵۰ قدم آخر» آنقدر لنگ است که کمتر کسی در سالن سینما به تماشای آن میرود و حتی علاقهمندان به سینمای دفاع مقدس هم ترجیح میدهند درباره آن اصلا صحبت هم نکنند.

https://shoma-weekly.ir/H7b7iC