اندیشه

باز خوانی مطالبات رهبریپیرامون جنبش نرم افزاری

امروز به نظر می رسد بوروکراسی پژوهشی و علمی یک مانع جدی بر سر راه علم و پژوهش است ما معمولا بوروکراسی را در کاغذ باری در سطح ادارات محدود میکنیم

 گفتوگو از سبحان برجی ، مصطفی خلیل ارجمندی- رهبر معظم انقلاب در جلسه دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیر کبیر بحث از تحجر و ایستایی و پایبند بودن به جزمیگراییهای علمی که بر انسان تحمیل شده و بدون اینکه منطق درستی داشته باشد اشاره کردند و نواندیشی را معنای واقعی تولید علم میدانند.

 تا به امروز چه توفیقاتی در بحث نواندیشی در مطلق و خصوصاً در حوزه علوم انسانی بهدست آمده است و پژوهشگاه چه فعالیتی نسبت به این مسئله انجام داده است؟

بسماللهالرحمنالرحیم. از دوستان تشکر میکنیم که بحثهای جدی علمی و فرهنگی را رصد و تعقیب میکنند تا به تقویت فضای مناسب برای پیگیری مطالبات مقام معظم رهبری کمک شود.

ابتدا در باره مطالبات مقام معظم رهبری مطلبی کلی را بیان کنم و آن اینکه طرح این بحثها برای ایجاد گفتمانها و بسترسازیهای مناسبی است که ممکن است سالها طول بکشد تا به نتیجه قابل قبول برسد. تصور کنید در جامعهای که فضای علمی آن در سالهای قبل از انقلاب فضای کاملاً بستهای بوده و نگاه این جامعه به علم، پیشرفت، دانش و نظریهپردازی یک نگاه کاملاً اقتباسی و تقلیدی بوده و سازوکارها، ساختارها و فرآیندها در این جامعه بهگونهای نبوده است که مجالی برای نواندیشی و نوآوری داشته باشد، حالا که این بحث مطرح میشود، نقطه آغازی است که حرکتی تازه شروع شود. اگرچه از نخستینباری که حضرت آقا این بحثها را در دانشگاه امیرکبیر مطرح کردند، دوازده سالی میگذرد، ولی ما آثار بحثهای آقا را امروز داریم میبینیم، یعنی جرأت و جسارتی که در دانشمندان جوان ما پیدا شد و مراکز پژوهشی مستقل و دغدغهمندی ایجاد شدند که در این عرصهها وارد شوند و نوعی همکاری و همدلی در بین دستگاههای علمی و رسمی بهتدریج ایجاد شد تا از این حرکت حمایت کنند، آثار و نتایج همان بحثهایی است که آقا مطرح کردند. برای اینکه این حرکت، ثمربخشی لازم را داشته باشد، در درجه اول باید به فرهنگ پژوهشی حاکم بر پیشرفت توجه کنیم و ببینیم چه کاستیهایی داریم و آنها را جبران کنیم. باید به ساختارهای آموزشی و علمی کشور توجه کنیم و ببینیم این ساختارها تا چه میزانی اجازه تولید علم، نواندیشی و نظریهپردازی علمی را میدهند. باید به فرآیندها توجه کنیم و اینکه در فضای ذهنی نخبگان جامعه اساساً این پذیرش و آمادگی چقدر است و چگونه باید این آمادگی را تقویت کرد.

اینها مؤلفههایی هستند که به ما کمک میکنند تا در زمینه نواندیشی وارد شویم. موانع را هم باید دقیقاً شناسایی کنیم. گاهی این موانع سطحی هستند، ولی برخی از آنها ریشهای و اساسیاند. امروز به نظر میرسد بوروکراسی پژوهشی و علمی یک مانع جدی بر سر راه علم و پژوهش است. ما معمولاً بوروکراسی را در کاغذبازیها در سطح ادارات محدود میکنیم، درحالی که امروز جریان علم هم نهتنها در کشور ما، بلکه در بسیاری از کشورها دچار نوعی بوروکراسی است که مانع رشد علم است.

هنگامی که ما پاداش معنوی را که میخواهیم به یک پژوهش علمی بدهیم، در ارتقای عناوین و مناصب خلاصه میکنیم و آن هم سازوکارهایی داشته باشد که کسانی این صلاحیتها را ارزیابی میکنند و تشخیص میدهند که خودشان هیچگونه مشارکتی در تولید علم و نوآوری ندارند و اساساً نگرشهایشان با نگرشهای علمی همسو نیست و مجموعهای از این قضایا، بوروکراسی حاکم بر جریان پیشرفت را که بهصورت مانعی بزرگ ایفای نقش میکند، نشان میدهد و باید در این زمینه حرکتهایی صورت بگیرند.

 البته کارهایی انجام شده است و نمیتوان گفت که حرکتهای ناموفقی بودهاند ولی تا به نقطه مطلوب برسیم، فاصله زیادی داریم. بعضی از مجموعهها مثل پژوهشگاه فرهنگ و مطالعات اجتماعی که اساساً با دغدغه نقد گفتمان غالب بر علوم انسانی شکل گرفت، از آغاز، همین جریان را دنبال میکرد.

نگاه مجموعههایی مثل پژوهشگاه همواره این بوده است که علوم انسانی رایج و آنچه که به عنوان علم انسانشناسی در غرب مطرح است، واقعاً نمیتواند پاسخگوی ما باشد. یکی از اشکالات این علوم آن است که براساس اعتقادات، باورها و جهانبینی ما بنا نهاده نشده‌‌اند.

مانع دیگر این است که این علوم متناسب با شرایط بومی و فرهنگی ما ایرانیها طراحی نشدهاند، بنابراین نمیتوانند مسائل ما ایرانیان را حل کنند و سوم اینکه مسئله آنها اساساً مسئله ما ایرانیها نیست، یعنی آنها به فرض اینکه بتوانند در حل مشکلات جوامع غربی هم کمکی کنند که نتوانستهاند، اگر هم میتوانستند، باز نمیتوانستند مشکلات جامعه ما را حل کنند.

این نکته را هم عرض کنم که این حرکتی که ما برای تولید علوم انسانی اسلامی شروع کردهایم، حرکتی است که جهتگیری کلان علمی، پژوهشی و واقعبینانه جهان هم آن را تأیید میکند. امروز کسی نمیگوید که این یک حرف شعاری و یا امری مرتجعانه و ضدعلمی است، بلکه از آن استقبال میکنند و همینطورکسانی که مسلمان نیستند، ولی محقق علوم انسانی هستند، میگویند شما هر رهیافتی را که در برونرفت از بحران در علوم انسانی به ما ارائه بدهید، استقبال میکنیم. اگر مبانی اسلامی میتواند این کار را انجام بدهد، انجام بدهید، بنابراین مجموعههایی مثل پژوهشگاه خوشبختانه توانستهاند برای این حرکت بسترسازی کنند.

 این حرکتی نیست که بشود در عرض ده بیست سال به نتایج قطعی در آن رسید و نسلهای متوالی باید در این زمینه کار و فکر کنند. تولید علم کار بسیار بطئی و کندی است، بهخصوص وقتی بخواهید برخلاف جریان حاکم و جاری بر محافل غربی علم حرکت کنید، ولی خوشبختانه این حرکتها به نقاط خوبی رسیدهاند و امروز پژوهشگاه در زمینه بعضی از شاخههای علوم انسانی واقعاً تولید علم کرده است. مثلاً در زمینه منطق فهم دینی، اقتصاد اسلامی، معرفتشناسی اسلامی، زمینهسازی برای ارائه نظر و دیدگاه در مباحث فرهنگی، در مطالعات انقلاب اسلامی، در مباحث حقوقی و فقهی بعضی از آثار پژوهشگاه واقعاً به گشودن افقهای تازهای منجر شدهاند.

فقط هم پژوهشگاه این کار را نکرده است. خوشبختانه مجموعههای پژوهشی دغدغهمند با نگاه اسلامی و نگاه فطرتمدارانه به انسان در جامعه ما پس از انقلاب بهتدریج شکل گرفته است که هم حوزوی هستند، هم دانشگاهی و هم حوزویـ دانشگاهی و توانستهاند در این زمینه کارهای خوبی را انجام بدهند.

به بحث استعمار اشاره کردید. حضرت آقا در دانشگاه امیرکبیر به دو پارامتر اشاره کردند، یکی داشتن جرأت و دیگری داشتن قدرت علمی. این دو چگونه میتوانند در مقابل استعمار بایستند؟ و باید چه کرد که این دو رکنی که حضرت آقا به آنها اشاره کردند، در سطح محافل علمی تبدبل به یک فرهنگ عمومی شود؟

اولاً جرأت و قدرت، دو برنامه اساسی برای هر ملتی است که اگر از آنها برخوردار بود، به استقلال سیاسی، اقتصادی و پیشرفت میرسد و اگر نبود، قطعاً نمیتواند برسد، به همین دلیل خود حضرت آقا باز بحث دیگری را مطرح کردند که باید روحیه خطرپذیری و ریسکپذیری را افزایش بدهیم. بایستی پیشکسوتها به این میدان وارد شوند، چون نقش آنها بسیار مهم است، ولی متأسفانه پیشکسوتها در جامعه ما بهجای اینکه راه را برای جوانها باز کنند، راه را به روی آنها میبندند، چون میخواهند اقتدار کاذبشان را تحمیل کنند و نمیگذارند حرفها، چهرهها و نیروهای جدید رشد کنند. این به فقدان اخلاص علمی افراد برمیگردد. یعنی اگر از من سؤال کنند، پاسخ خواهم داد که باید اخلاص علمی در جامعه ما افزایش پیدا کند.

اخلاص علمی یعنی چه؟ یعنی ما بهجای اینکه علم را برای درآمد بخواهیم، حداقل علم را برای خود علم بخواهیم و بعد هم علم را برای تعالی بخواهیم. بهجای اینکه علم را برای تفریح و رتبه گرفتن در دانشگاه بخواهیم، برای پیشرفت علمی بخواهیم. ما امروز چهرههای علمی برجستهای داریم که گمنام هستند و حقیقتاً اخلاص داشته و مجاهدت کردهاند و به همین دلیل جرأت علمی هم داشتهاند که حرفی بزنند که این حرف نویی است و ممکن است فضای علمی در ابتدا در مقابل آن موضعگیری کند، ولی آنها حرف را تبیین و تشریح کردهاند تا نهایتاً حرف خود را از پیش ببرند. ما بهجای اینکه پژوهشهایمان را برای پول و قراردادهایی از این قبیل انجام بدهیم، باید پژوهش را برای کشف یک حقیقت و واقعیت انجام بدهیم.

البته اکثر دانشمندان، اساتید و محققین ما واقعاً به دنبال کشف یک حقیقت و واقعیت بودهاند و امروز هم هستند، ولی کافی نیست.

ما نمیگوییم که امروز هیچ نوع فرهنگ مثبت پژوهشی و اخلاق علمی را در محققان خودمان سراغ نداریم، داریم، ولی باید بیشتر بدان توجه و آن را تقویت کرد. 

جامعه ما شاهد یکسری تفکرات ترجمهای است. ترجمه هم در بسیاری از موارد مضر و آسیبرسان نیست، ولی یکسری مباحث طبق فرمایش حضرت آقا مباحث نسخشده غربی است. هنگامی که تفکرات ترجمهای نسخ شده در جامعه زیاد میشوند، جامعه چه آسیبهایی میبیند؟ و روی فرهنگ کشور چه تأثیری میتواند بگذارد؟

فضای جامعه منفعل، خفته و بیتحرک میشود و انواع آسیبهای تهاجم فرهنگی را به دنبال دارد.

 تفکر ترجمهای و منفعل اگر در نخبگان یک جامعه ایجاد شد، بقیه جامعه هم به دنبال آنها دچار انفعال و پیروی خواهند شد و یک جامعه پیرو پدید میآید. یادی از علامه جعفری کنیم. تعبیر «جامعه پیرو» را در موارد مختلف به کار میبردند. جامعه پیرو در برابر جامعه پیشرو، علم پیرو در مقابل علم پیشرو، فرهنگ پیرو در برابر فرهنگ پیشرو. اساساً اسلام اجازه نمیدهد جامعهای پیرو باشد و میگوید خودت باید بیندیشی، خودت باید برای خودت طراحی کنی، خودت باید خودت را اداره کنی. استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی داشته باشی و قطعاً جامعهای که فکرش، فکر تقلیدی باشد، نمیتواند استقلال فکری داشته باشد. البته به این معنا نیست که ما نباید از نتیجه افکار دیگران استفاده کنیم، قطعاً منظور این نیست. «اطلب العلم ولو بالسّین»، «خذ الحکمه ولو من اهل النفاق». هرجا حکمت، دانش و علمی هست، باید آن را بگیریم، بدون اینکه فلسفه و رفتار حاکم بر آن دانشمند را بگیریم. باید بین مبانی نظری، فلسفی و اعتقادی با خود حاصل و دستاورد علم و فناوری و فکر باید تفاوت قائل شویم.

حضرت آقا بحث جنبش نرمافزاری را نیز مطرح کردند و فرمودند جنبش نرمافزاری میتواند در دانشگاهها، افرادی را که اهل کار و تلاش هستند، به نوآوریهای اسلامی هدایت کند. 

به نظر شما آیا در این زمینه اقدام مؤثری شده است؟

اقدامات خوبی شده است، ولی با کمال دردمندی باید عرض کنم آنگونه که باید در این زمینه کار نشده است.

یعنی طبقه اندیشمند جامعه ما نسبت به این مسئله احساس خطر نکردهاند؟

طبقه اندیشمند ما باید یک نوع مدیریت اندیشهای و اندیشهورزانه را برای خودشان داشته باشند تا این کار بتواند انجام شود.

ما در مدیریت اندیشهای ضعیف هستیم. اگر مدیریت اندیشهای تقویت شود، فضای مجازی را به کار میگیرد، صحنه فرهنگ را بهدست میگیرد، رسانهها را به کار میگیرد، دانشگاهها و حوزهها را به کار میگیرد.

 اگر بخواهم با صراحت عرض کنم، اگرچه ممکن است موجب گلهمندی بعضی از دوستان ما هم بشود، اما واقعیت دارد، این ضعف برمیگردد به جایگاهی که از او انتظار میرود که مدیریت فرهنگی و علمی جامعه کشور را تدوین کند و آن جایی نیست جز شورای عالی انقلاب فرهنگی.

 این شورا قرارگاه مدیریتی فرهنگی جامعه است. مثلاً در مورد کرسیهای نظریهپردازی، حضرت آقا چندین بار گلایه و یادآوری کردند. شما بروید بررسی کنید که در حال حاضر مدیریت این کرسیهای نظریهپردازی با کجاست؟ کدام جمع این موضوع را هدایت و پشتیبانی میکنند؟ درست است که همه دانشگاهها و حوزههای علمیه موظفند که این کار را انجام بدهند، ولی حتماً به یک مدیریت هوشمند قوی و مقتدر برای انگیزهبخشی به آنها، ارزیابی و تربیت آنها نیاز داریم. این کجاست؟

یا بحث کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاهها که متأسفانه حاکمیت روحیه محافظهکاری و ملاحظهکاری در اکثریت مدیریتهای دانشگاهی ما موجب شده است که کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاهها بیشتر بهصورت یک کار شکلی و صوری دربیاید.

 ریشه این برمیگردد به بحثی که حضرت آقا درباره جرأت علمی مطرح فرمودند.

احسنت!  جرأت علمی را باید ایجاد کنیم. ما باید قدرت علمی را به دانشجو منتقل کنیم و به او قدرت پرواز و انگیزه بدهیم. متأسفانه مدیریتهای دانشگاهی ما، بوروکراسی حاکم بر دانشگاههای ما، بعضی از مدیران و کارشناسان میانی در دانشگاههای ما ضد این عمل میکنند.

یک مثال عینی بزنم. اگر بنده مثلاً یک دانشجو هستم و احساس کردم که استادم در فلان درس، آدم خیلی قوی نیست. اگر به مسئول آموزش در آن دانشکده مراجعه کردم و گفتم این استاد قوی نیست، او باید چگونه با من برخورد کند؟ آیا باید استقبال کند و بگوید بارکالله!  عجب دانشجوی خوبی هستی، دنبال قوت علمی هستی و یا اگر دانشجو اشتباه میکند، باید او را با بیان و منطق درست متقاعد کند. آیا او حق دارد بگوید که این حرفها به شما دانشجویان مربوط نیست؟ نه. اگر چنین حرفی زد چه حالتی در آن دانشجو ایجاد میشود؟ میگوید رهبری میگویند باید رشد علمی و نقد و امر به معروف و نهی از منکر رواج پیدا کند، اما از این طرف این آقا دارد به این شکل برخورد میکند. متأسفانه ما گرفتار چنین مشکلی هستیم و از این جهت در دولتهای مختلف، این محافظهکاری و ملاحظهکاری ادامه پیدا کرده است و باید واقعاً برایش یک فکر جدی بشود تا بتوانیم از چنبره به هم پیوسته موانعی که برای تحقق منویات مقام معظم رهبری وجود دارند، رها شویم.

حضرت آقا یکی از راههای مقابله با انقلابها را تئوریسازی استعماری نامیدند. طبقه اندیشمند جامعه ما تشکیل شده است از روحانیون و اساتید دانشگاهها. نسبت به این مسئله که باید با این تئوریسازیهای استعماری مبارزه کنیم، به نظر شما آیا اقدامی شده است؟

تئوریسازیهای استعماری در واقع بخشی از لایههای پنهان علوم انسانی غرب است. مثلاً در علوم سیاسی، جامعهشناسی سیاسی، شاخه اقتصاد یا روابط بینالملل، غرب گفتمان استعماری خود را در قالب تئوریهای علمی ارائه کرده است. مثلاً این بحث که آیا انقلابها اساساً پدیدههای مطلوبی هستند یا نیستند؛ سؤال مهمی است. غرب در دانش جامعهشناسی سیاسی و در قالب نظریهپردازی علمی تبیین کرده است که اساساً انقلابها به زیان جوامعاند و به این ترتیب خواسته است اندیشه و تفکر انقلاب را در جوامع مستعمره از بین ببرد. اینطور نیست که واقعاً علم میگوید که انقلابها خوب نیست. اینطور نیست که علم میگوید اگر پابرهنگان در جامعهای قیام کنند، نهایتاً ساختارهای اقتصادی به نفع آنها تمام نخواهد شد. این علم نیست، ولی غرب آن را تئوریسازی کرده است. پس اگر در بحث تولید علوم انسانی اسلامی و در عرصه تحول در علوم انسانی وارد شویم و کار کنیم، قطعاً این تئوریسازیها خود به خود خنثی میشوند و از بین میروند و این کار تا حدی انجام شده است، یعنی در حال حاضر اندیشمندان ما در مباحث اقتصادی، روابط بینالملل، مباحث جامعهشناسی، حداقل در مقام نقد نظریههای غربی کارهای بسیار خوبی انجام و نشان دادهاند که نظریههای غربی، تئوریسازی است و نه تئوریهای واقعی علمی. در مرحله اثباتی و ایجابی هم باید انشاءالله حرکتهای عمیقتری صورت بگیرند. 

یعنی باید از جزمیگرایی خارج شویم؟

همینطوراست. نکته سوم اینکه ما در ترجمه باید به ترجمههای انتقادی بپردازیم، یعنی دانشمند ما نباید تمام آنچه را که یک دانشمند غربی نوشته است، ترجمه کند و فقط به فارسی برگرداند. اگر رویکرد ما در ترجمه منابع جدید، ترجمه نقادانه باشد، بسیار خوب است، یعنی همراه با نقد، تحلیل و ارزیابی.  آخرین نکته هم این است که منابعی که در غرب تألیف میشوند، رویکردهای مختلفی دارند. متأسفانه گاهی شاهدیم که فقط متونی از غرب ترجمه میشوند که جریان حاکم بر لیبرالیسم فکری و علمی غرب را ترویج و تقویت میکنند، ولی ما در غرب نسبت به علوم انسانی غربی رویکردهای نقادانه هم داریم، ولی آنها را کمتر ترجمه کردهایم. اگر به سراغ ترجمه منابعی در غرب برویم که خودشان به میراث فکری و فرهنگی غرب با نگاه نقادانه نگاه میکنند، آن منابع به ما کمک هم خواهند کرد.

امیدوارم این مطالب بتواند به دامن زدن و تقویت گفتمان حضرت آقا کمک کند. این بحثها را هرگز نباید فراموش کرد. ما هر قدر بحث و نقد و آسیبشناسی کنیم، واقعاً جا دارد که صورت بگیرد. نشان داده شده است که این بحثها، بحثهای جدیمان هستند.

 اوایلی که حضرت آقا این بحثها را مطرح کردند، بعضیها تصور کردند که این بحثها صرفاً خاستگاه سیاسی و فرهنگی دارد، درحالی که خاستگاه این بحثها کاملاً اسلامی و انقلابی است، یعنی انقلاب اسلامی، اساساً شکل گرفت تا بتواند آزاداندیشی، نوآوری و رشد علمی را ایجاد کند. همه اینها انشاءالله منوط به این است که همه نیروها با همه ابزارها و امکاناتشان کمک کنند.

 

https://shoma-weekly.ir/VwhMpR