وقتی زمزمه بازگشت امام به ایران مطرح شد از سوی کمیته استقبال مرا برای اجرا و شعارها انتخاب کردند. زمان سخنرانی پرشور امام(ره)در بهشت زهرا، در مردم نیز نشاط و شعف خاصی پدید آمده بود. صحبتهای امام(ره) به اینجا رسید که ایشان فرمودند: "من تو دهن این دولت می زنم. من دولت تعیین می کنم، من به پشتیبانی این ملت، دولت تعیین می کنم." عده ای از خبرنگاران، پایین جایگاه نشسته بودند و شروع کردند به کف زدن و مردم هم شدید به ابراز احساسات پرداختند. من هم از آنجایی که خیلی احساساتی شده بودم، دست زدم. ناگهان متوجه شدم در برابر بزرگان دست زده ام؛ ما در جریان مبارزه علما هرگز دست زدن نداشتیم، بلکه برای اینکه موضوعی را تأیید کنیم، سه بار می گفتیم صحیح است. در آن لحظه بود که یک دفعه کلمه "الله اکبر" بر زبانم جاری شد و سه بار این کلمه را تکرار کردم. این بود که تکبیر گفتن در صحبت مسؤولان از آنجا رسم شد و بحمدالله تا به امروز هم ادامه دارد.
مرحوم محمود مرتضایی فر- از کوچکی به مجری گری علاقه داشتم؛ کلاس چهارم بودم که به خاطر علاقه و استعدادم مسئولین مدرسه من را برای قرائت قرآن در صف انتخاب کردند. به قرآن علاقه مند بودم و در کلاسهایی شرکت می کردم. استاد قرآنم آقای شریفی بودند که مرا با تجوید و کلاسهای قرائت آشنا کردند. بعدها درمجالسی که در مسجد هدایت و لاله زار تشکیل می شد قبل از سخنرانی آیت الله طالقانی ، آیت الله مطهری و برخی دیگر از بزرگان چند آیه قرآن می خواندم و گاه جلسه را اداره می کردم. این سابقه ای که آیت الله طالقانی از من در مجری گری سراغ داشتند زمینه ساز حضورم به عنوان مجری نمازجمعه شد.
روز چهارشنبه 3 مرداد سال 58، رادیو اعلام کرد، نمازجمعه تهران توسط آیت ا... طالقانی در دانشگاه اقامه خواهد شد. جمعه صبح زود برای اقامه نماز به دانشگاه تهران رفتم. کسانی آنجا بودند که افکار التقاطی داشتند و اجازه نمی دادند من در آنجا تکبیر اقامه کنم. داماد آقای طالقانی به آن افراد گفتند اگر کسی غیر از مرتضایی فر برنامه را اجرا کند، آقای طالقانی ناراحت خواهند شد.
ستاد نمازجمعه که در زمان آیتالله طالقانی تشکیل شد، عدهای بودند که برخی مقاصد سیاسی بر خلاف مقاصد نظام را دنبال میکردند و میخواستند از نمازجمعه بهرههای سیاسی بگیرند. بعد از ارتحال مرحوم طالقانی بافت اجراکنندگان نمازجمعه تغییر کرد، درباره من هم عدهای شیطنتهایی کردند و مرا هم همسو با آنها معرفی کنند ولی بزرگانی همچون شهیدان رجایی و باهنر و صادق اسلامی که از قدیم و مسجد هدایت مرا میشناختند، سوابق سیاسی من را تائید کردند و گفتند فرد دیگری نمیتواند نماز را اداره کند و مردم نیز ایشان را دوست دارند. با حمایت این بزرگواران حضور من به عنوان مجری ادامه یافت. با آمدن آقای مقصودی، سعید محمدی و... نیز فضا تغییر کرد و انقلابی شد و آن توطئهها خنثی شد.
آقای مقصودی به عنوان رئیس ستاد نمازجمعه مرتب میآمدند و به خوبی اداره میکردند. در این مسئولیت بسیار فعال بودند و در جریان برگزاری نمازجمعه در طول سالهای مسئولیتشان سهم مهمی داشتند. ایشان در این مسئولیت مورد علاقه رهبر معظم انقلاب و ائمه جمعه نیز بودند و البته سابقه آشنایی آنها به سالهای قبل از انقلاب و دوران مبارزه باز میگشت و تازگی نداشت.
اخیرا آقای شیرمردی جلسه ستاد نماز جمعه گرفته بودند و پسرم به آنجا رفته بود. دوستان در آنجا گفته بودند آقا چند بار که برای خطبههای عید فطر یا مراسم دیگر آمده بودند، فرموده بودند: «آقای مرتضاییفر کجاست؟ حواستان به ایشان باشد و هوای ایشان را داشته باشید». آقای شیرمردی میگفتند آقا به ایشان مأموریت دادهاند که بروید از آقای مرتضاییفر عیادت کنید.