نگاه

اولین گروه مردمی مدافع

صدام در حال تسخیر اهواز بود که در آنجا حضور داشتیم و خود من هم اعزام شدم و در آنجا نفراتی داشتیم که به صورت منظم جایگزین می‌شدند. همچنین در جبهه سوسنگرد و ... فکر می‌کنم در فاز 1 نیروهای ما شش هفت ماه از شهریور 59 تا اردیبهشت 60 در جبهه غرب و جنوب حضور داشتند. رسیدیم به مقطع سال 60 که التهابات در داخل کشور خیلی بیشتر شد. با توصیه بزرگوارانی مثل شهید لاجوردی و مرحوم آیت‌الله گیلانی متوجه شدیم جبهه اصلی تهران است و رفتن به جبهه ممنوع است. بنابراین همه نیروها فراخوان شدند و به تهران آمدند.
حسین همدانی- پیش از آنکه بسیج شکل بگیرد؛ چون انقلاب در خطر بود و احساس این بود که ما از ناحیه نظامی و امنیتی آسیب میبینیم، زیر نظر شهید بهشتی، مقام معظم رهبری، آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله موسوی اردبیلی و عدهای دیگر آموزشهایی به افراد عادی داده میشد. طرح این بود که مثل بسیج که الان هست، طرف مشغول کار و زندگی خودش باشد و در موقع خطر و لزوم بیاید و سازماندهی شود.

وقتی جنگ تحمیلی در 31 شهریور سال 59 شروع شد، کشور بیدفاع بود و ارتش از هم پاشیده شده بود، وضع جبههها خراب بود. گروهی که اعزام شد تا بروند و جلوی صدام را بگیرند، همین گروه بودند؛ بنابراین اولین حضور در جنگ از محل کمیته امداد امام خمینی در بهارستان بود. جمعی متشکل از بچههای دادستانی، نیروهای مردمی و دیگر افراد به عنوان اولین گروه به منطقه غرب کشور سر پل ذهاب اعزام شدند. چون در آن موقع کسی نبود. آقای قدیریان از این نیروهای مردمی آموزشدیده گروهی را جمع کرد و چهار روز بعد از شروع جنگ، نیروها را به جبهه غرب فرستاد. سپس هوایی و زمینی به تناوب در چند گروه 100 نفر، 150 نفر، 40 نفر و ... اعزام صورت گرفت. بعضی از شهیدان مثل علیان، صراف، مردپیشه و گلمحمدی مال آن دوران هستند. در غرب با شهید بروجردی هماهنگ بودیم. احکام و نامههایش از طریق دادستانی داده میشد. خودم در کردستان حضور داشتم و در سقز، بانه، مریوان و... درگیری بود. تجهیزات و امکانات را هم که بنیصدر نمیداد. آمدند و رفتند و جبهه غرب را اداره کردند و در آنجا حضور داشتند و منشاء خدمات بسیار بالایی هم شدند. تعدادی هم شهید دادیم گروه متشکل از اصناف، همکاران دادستانی، بعضی از افراد کمیته امداد و جاهای دیگر. ابتکار عمل هم دست جناب آقای قدیریان بود. این افرادی که به جنگ رفتند اینک نه سابقه کاری دارند، نه پایان کاری، برای خدا رفتند و برگشتند.

از آنجا به جبهه جنوب کشیده شد. صدام در حال تسخیر اهواز بود که در آنجا حضور داشتیم و خود من هم اعزام شدم و در آنجا نفراتی داشتیم که به صورت منظم جایگزین میشدند. همچنین در جبهه سوسنگرد و ... فکر میکنم در فاز 1 نیروهای ما شش هفت ماه از شهریور 59 تا اردیبهشت 60 در جبهه غرب و جنوب حضور داشتند. رسیدیم به مقطع سال 60 که التهابات در داخل کشور خیلی بیشتر شد. با توصیه بزرگوارانی مثل شهید لاجوردی و مرحوم آیتالله گیلانی متوجه شدیم جبهه اصلی تهران است و رفتن به جبهه ممنوع است. بنابراین همه نیروها فراخوان شدند و به تهران آمدند.

https://shoma-weekly.ir/oQiQiD