نگاه

امضای شریعتمداری

آقای شریعتمداری یک روحانی طرفدار دستگاه و همیشه دنبال شاه بود. اما در این زمینه خاص، حکم و امضای او می‌توانست تاثیر بسیار زیادی داشته باشد. آقای بهادران خلق و خوی شریعتمداری را خوب می‌دانست. او می‌دانست که شریعتمداری به خاطر خدا یا برای مبارزه وارد این جریان‌ها نمی‌شود. پس اعلامیه آقای نجفی را از ما گرفت و یک‌راست به منزل شریعتمداری رفت. بعد هم نامه را به او نشان داد و گفت: «از اول نهضت تا حالا هر وقت امام اعلامیه می‌داد، شما از آقای نجفی جلو‌تر بودید، اما با این نامه آقای نجفی از شما جلو می‌افتد. شریعتمداری هم که پیوسته در پی پست و مقام و درگیری رقابت با سایر علما بود، گفته بود: «خب حالا چه بنویسم؟ بگو تا همین حالا آماده کنم» بعدهم بلافاصله نامه‌ای قریب به مضمون نامه آیت الله نجفی نوشته و تسلیم آقای بهادران کرده بود.
مصطفی حائری زاده- یکی از روزهای تیر ماه ۱۳۴۲، عباس نوشاد که از تجار دل سپرده امام بود، خبر آورد رژیم قصد دارد امام را به عنوان یک روحانی درجه پایین در دنیا معرفی کرده و ایشان را محاکمه نماید.

چون طبق قانون اساسی، مراجع مذهبی از محاکمه مصونیت داشتند؛ بنابر این دستگاه میخواست امام را روحانی درجه پایین معرفی کند تا امکان محاکمه و مجازات او وجود داشته باشد. این موضوع بسیار خطرناک بود و همه بچهها را به وحشت انداخت. کسی هم نبود که ما را راهنمایی کند.

علما از سرتاسر کشور به تهران مهاجرت کردند. مهاجرت علما به تهران بار دیگر زنگ خطر را برای رژیم شاه به صدا در آورد، لذا از تصمیم خود برگشت.

یکی از رجال کهنهکار سیاسی به برخی از برادران گفته بود چنانچه میخواهید امام مصونیت خود را به عنوان مرجع مذهبی حفظ کند، باید از شش تا هفت نفر از مراجع مسلم و بزرگ شیعه امضا بگیرید که آیت الله خمینی از مراجع بزرگ تقلید شیعه هستند. این استشهاد باید به چندین زبان زنده دنیا و در سطحی گسترده منتشر شود.

تنها به این صورت است که میتوانید از محاکمه و خطرات بعدی آن جلوگیری به عمل آورید.

در همین زمینه دو نفر هستند که میخواهم نام آنها را در تاریخ ثبت کنم: یکی حاج آقا رضا صرافان بود و دیگری سید مهدی لواسانی، پیش نماز مسجد گذر لوطی صالح ما قبلاً به مناسبت چاپ اعلامیه با یکدیگر آشنا شده بودیم. آن شب به اتفاق ایشان به منزل آقای مرعشی نجفی رفتیم و جریان را به اطلاع ایشان رساندیم.

آقای مرعشی با‌‌ همان اخلاقی که همیشه از خود نشان میدادند، در‌‌ همان جا قلم و کاغذ آورد و با جملات بسیار زیبا نوشت که آیت الله خمینی از مراجع مسلم تقلید و از علمای بزرگ شیعه هستند.

اما بشنوید از آقای بهادران که با چه ماجرایی از آقای شریعتمداری امضا گرفتند. آقای شریعتمداری یک روحانی طرفدار دستگاه و همیشه دنبال شاه بود. اما در این زمینه خاص، حکم و امضای او میتوانست تاثیر بسیار زیادی داشته باشد. آقای بهادران خلق و خوی شریعتمداری را خوب میدانست. او میدانست که شریعتمداری به خاطر خدا یا برای مبارزه وارد این جریانها نمیشود.

پس اعلامیه آقای نجفی را از ما گرفت و یکراست به منزل شریعتمداری رفت. بعد هم نامه را به او نشان داد و گفت: «از اول نهضت تا حالا هر وقت امام اعلامیه میداد، شما از آقای نجفی جلوتر بودید، اما با این نامه آقای نجفی از شما جلو میافتد. شریعتمداری هم که پیوسته در پی پست و مقام و درگیری رقابت با سایر علما بود، گفته بود: «خب حالا چه بنویسم؟ بگو تا همین حالا آماده کنم» بعدهم بلافاصله نامهای قریب به مضمون نامه آیت الله نجفی نوشته و تسلیم آقای بهادران کرده بود.

آن طور که آقای بهادران تعریف میکرد، در آن موقع، در آن ساعت شب، اطرافیان آقای شریعتمداری حضور نداشتند، اما همه ما میدانستیم که صبح فردا، اگر دور و بریهایایش از جمله شیخ پیشکارشان، غلامرضا زنجانی – که بعدها فهمیدیم عضو ساواک بود –از این ماجرا خبردار شوند و بفهمند شریعتمداری چنین رأی داده است، نظر او را بر میگردانند و ترغیباش میکنند امضایش را پس بگیرد.

پس آقای بهادران به سرعت نامهها را به ما رساند و ما هم آن شب تا صبح کار کردیم تا همه آنها را آماده و توزیع کنیم. خود آقای بهادران هم جایی مخفی شد تا ایادی شریعتمداری او را پیدا نکنند.

روز بعد‌‌ همان طور که فکر میکردیم، تمام اطرافیان شریعتمداری از برادر خانمها تا شوهرخواهرهایش، همه جا سراغ بهادران را میگرفتند. چون فکر میکردند نامه هنوز دست اوست؛ اما بهادران آب شده و در زمین فرورفته بود!

آن روز موفق شدیم از سایر علما و مراجع هم امضا بگیریم. آقای میلانی و مرحوم آملی امضا دادند. برخی از علما هم صدور امضای خود را مشروط به دیگری میدانستند. پس از آنکه تعداد امضاهای علما به حد نصاب رسید، آنها را با خط خودشان کلیشه کردیم و به زبانهای انگلیسی و فرانسه برگرداندیم. اعلامیهها زیر چاپ رفت و با تیراژ بالا منتشر شد، اما خاطرم هست که آقای شریعتمداری تا لحظه آخر هم دنبال بهادران میگشت تا دست خطش را از او بگیرد.


https://shoma-weekly.ir/9lNknu