حضرت علی (ع) میفرمایند: (فالمتقون فیها هم اهل الفضائل) تعدادی از متقین دارای فضایلی هستند که؛
1-گفتارشان از روی راستی است و لاجوردی چنین بود و کسی از او دروغ سراغ ندارد.
2- پوشاکشان میانه روی است و آن شهید در این زمینه از پیشگامان بود و به حداقل و نوع بومی آن، مثل پیراهن جیبدار و گیوه ساده اکتفا میکرد.
3-و رفتارشان به فروتنی است. سید فرد متواضعی بود مثلاً یک روز در منزلش بودم که عدهای از مدرسه فرزندش در اتاق حضور یافته و منتظر اقامه جماعت و سخنانش شدند. وی از روی تواضع و به اسرار مرا جلو فرستاده و اقتدا نمود و گفت برای آن جمع، بجای وی صحبت کنم. وی با خانواده بسیار مهربان بود و در مقابل یاران انقلاب بسیار متواضع بود.
4-از آنچه خداوند بر ایشان روا نداشته چشم پوشیدهاند. او از دوران جوانی و فعالیت در گروه شیعیان تا انتهای عمرش چنین بود. یک روز زنی به دفترش آمد و لباسش را یکهو درآورد که وی ناراحت شده و فوری او را از اتاقش بیرون کرد.
5-و به علمی که آنرا سود رساند گوش فرا دادهاند. وی چون علوم حوزوی را مفید میدانست با دوستانش نزد مرحوم شاهچراغی امام جماعت اولیه حسینیه ارشاد، دروس حوزوی و طلبگی آموخت و حتی در زندان نیز از درس و بحث دست نمیکشید. و با علما به مباحثه میپرداخت. آیت ا... گیلانی وی را حداقل در امور قضایی مجتهد میدانست.
6-در سختی و گرفتاری چنانند که دیگران در آسایش و خوشی. آیا کسی از او در نهضت امام و چه در مبارزات با امریکا و اسرائیل و شاه و منافقین و در زندان (قزل قلعه، عشرت آباد، قصر، اوین و مشهد) و چه بعد از انقلاب و در اوج جریان منافقین و در جبهه و... غیر از این سراغ دارد. وقتی از دادستانی در دوران موسوی خوئینیها برکنار شد به منزلش رفتم، بسیار سرحال بود و نجاری میکرد و یک نردبان میساخت و بار دیگر او را پشت چرخ خیاطی زیرزمین منزلش که روسری میدوخت دیدم و برای کسب حلال تلاش میکرد گویا همه امکانات را دارد.
7-و اگر نبود اجل و موتی که خدا بر ایشان در دنیا تعیین فرموده از شوق ثواب و بیم عذاب، چشم بر هم زدنی جان در بدنشان قرار نمیگرفت. آیا شوق شهادت را در طول عمرش، چه قبل و چه بعد از انقلاب در او نمیدیدی؟ گویا هر لحظه آماده پر کشیدن بود. بعد از برکناری از ریاست سازمان زندانها در خیابان سقاباشی دیدم که پیاده به بازار میرفت، صدایش کردم و خواهش کردم که سوار ماشینم شود و او را برسانم، وی نپذیرفت و به راهش ادامه داد! گویا خطاب به منافقین، داد میزد که بیایید مرا بکشید.
8-خداوند در نظر آنان بزرگ است و غیر از او در نظر او کوچک بود که به مبارزه با طاغوت (امریکا، اسرائیل و شاه) همت گماشت و در زندان علیرغم اسم و رسم سازمان مجاهدین خلق، به مبارزه با آنان پرداخت و بعد از انقلاب نیز از ترور و تهدید و... منافقین نهراسید و به مبارزه با آنان مبادرت نمود حتی سمتها و پستها و دوستیها نیز مانع توجه به خدا و حکم او نبود. اقدامات او در جریان سعادتی و پرونده هشتم شهریور شاهد بر این مدعا است.
9-باورشان به بهشت مانند یقین و باور کسی است که آنرا دیده که اهل آن در آن بخوشی بسر میبرند. مقاومت زیر شکنجههای وحشتناک ساواک رژیم پهلوی جزء باور به خدا و بهشت و جهنم او چه میتواند باشد؟
10-و ایمانشان به آتش جهنم همچون ایمان کسی است که آنرا دیده که اهل آن در آن گرفتار عذابند. همسر شهید می گفت؛ روزی قرار بود به عروسی یکی از بستگان برویم و در خواست کردیم ایشان یک ماشین بفرستد تا محفوظ به آنجا برویم که دیدیم یک وانت حمل گچ فرستاده است و مجبور شدیم با همان به عروسی برویم! لذا دیگر از او در خواست ماشین نکردم و بدینوسیله ما را تربیت کرد. این برخورد غیر از ترس از جهنم و مصرف بیتالمال چه میتواند باشد؟
11-دلهاشان اندوهناک است. کما اینکه این اندوه در عمق چهرهاش دیده میشد و یا در وصیتنامه اش که حاکی از درون اوست. هر چند ظاهرش بشاش و خندان بود و خوش برخورد.
12-و مردم از آزار و اذیت آنان ایمنند. زیرا بر اساس ایمان به خدا و احکام او آزارشان به کسی نمیرسید. او آنقدر در حقوق فردی و اجتماعی دقیق بود که بوق زدن و جلو زدن در ترافیک را غصب حقوق دیگران میدانست و به آن مقید بود. بارها در خانواده، ناز و نوازش و مهر و سخنش را به فرزندانش دیده و شنیده بودم که آنها را با لفظ جان (مثلا احسان جان) خطاب میکرد.
13-بدنهایشان در اثر عبادت و بندگی خدا و روزه گرفتن و عدم پرخوری نحیف و لاغر است. هرچند او درشت اندام بود، لاکن به نسبت استخوان بندیش، نحیف بود.
14-و در خواستهایشان در دنیا اندک است مگر در حد نیاز. آیا کسی سراغ دارد او از امور دنیوی؛ مال، مقام، مرکب و... چیزی بخواهد؟ اگر چنین بود در چندین بار زندانی شدن (در قزل قلعه، عشرت آباد، قصر، اوین و مشهد) حداقل درخواست عفو میکرد ولی از زندانی به زندان دیگر منتقل میشد و خواستهای نداشت و بعد از انقلاب نیز چنین بود مگر مسئولیتی روی دوش او مینهادند. وی بعد از انقلاب نیز حقوقی از بیتالمال نگرفت و به درآمد و کسب و کار شخصی خویش بسنده میکرد.
15-و نفسهایشان با عفت و پاکیزگی است و پیرو شهوات نیستند. روزی در زمان تصدی ریاست زندانها و پس از مصاحبه با رسانهها، مشغول نظافت توالتهای زندان شد! وقتی علت این کار سوال شد گفت؛ برای اینکه نفسم شیفته قدرت نشده و عُجب مرا نگیرد و نفسم خوار شود.
16-چند روز کوتاه دنیا را به شکیبایی بسر رسانند و در پی آن آسایش همیشگی را دریابند. سختیها و شکنجه های روحی و جسمی که وی در طول مبارزه در زمان شاه و مشکلات بعد از انقلاب وی را کمتر کسی داشت و گویا در دو رژیم زندانی بود و آسایش نداشت...
17-دنیا به آنان رو آورد و آنها از او رو گرداندند. قبل از انقلاب، برای او مغازه، کسب و کار و تجارت فراهم بود ولی از او رو برگرداند و به مبارزات پرداخت. بعد از انقلاب نیز پست و مقام فراهم شد مثلا شهید رجایی او را بعنوان وزیر بازرگانی معرفی نمود که دارای امتیاز فراوان بود ولی او پر دردسرترین کار را برگزید که سروکارش با دشمنان انقلاب و افراد فاسد و مفسد بود و در پی تلاش اصلاح آنان و اصلاح جامعه از آنان بود.
18-دنیا آنها را اسیر و گرفتار نمود، آنها جانشان را فدا کردند و خود را از آن رهاندند. گویا همیشه سرش بر سر دار بود تا بالاخره به هدف خود رسید.
19-چون شب شود برپا ایستاده و آیات قرآن را با تامل و اندیشه میخوانند.
20-و با خواندن و تدبر در آن خود را اندوهگین میسازند.