نگاه

اقدامات موتلفه پس از 15 خرداد

شب ولادت حضرت امام مجتبى علیه‏السلام من منبر رفتم و درباره معاویه و امام مجتبى علیه‏السلام طورى صحبت کردم که بشود قضایاى آن موقع را با اوضاع فعلى تطبیق داد. در روزهاى 21 و 22 رمضان نیز با صراحت صحبت کردم. روز 24 رمضان بود که دستگیر شدیم... در مجموع پنج نفر دیگر را هم همراه من دستگیر کردند. این پنج نفر همان کسانى بودند که با هیئت مؤتلفه همکارى داشتند. ما را براى بازجویى به اراک فرستادند... بعد از دو روز ما را به تهران فرستادند، دوباره بازجویى کردند... شب عیدفطر، ما را به اتاق بزرگى در کمیته مشترک آوردند، جلویش یک حیاط کوچک بود که دور تا دور آن را ساختمانهاى شهربانى احاطه کرده بود.
مرحوم ایت الله طاهری خرم آبادی- حادثه 15 خرداد یک جریان پیش‏بینى نشده و بدون سازمان بود. در این میان، افرادى از جمله آقایان عسگراولادى، هرندى و بخارایى به فکر افتادند که هسته‏هایى تشکیل دهند و چند نفرى مسئول کارها بشوند. این طرح  جریانهاى جدیدى را به وجود آورد. بیشتر امور این تشکّل به دوش برخى از بازاریها بود.

اعضاء این تشکّل، اعلامیه امام را یک شبه در بیشتر نقاط تهران منتشر کردند. این اعلامیه در سطح وسیعى پراکنده شد، حتى به دست وزراء و وکلا هم رسید. البته امام، بیشتر توجهشان به ارتش بود. نوارها و اعلامیه‏هاى امام در سطح وسیعى از کشور پراکنده شد و از طرف مردم استقبال شد. این مسئله از یک تشکیلات عظیم حکایت مى‏کرد و سبب وحشت دستگاه شده بود. یک هفته پس از انتشار اعلامیه بود که امام را تبعید کردند.

قبل از تبعید امام، آقاى سعیدى هم به ایشان گفته بود که ممکن است دستگاه در این زمینه، عکس‏العمل نشان بدهد. آن روز امام خیلى سرحال بودند...

به هر حال عصر بود که ما از روزنامه‏ها مطلع شدیم، امام را به ترکیه تبعید کرده‏اند. تبعید امام مثل جریان 15 خرداد نبود، ولى ساکت و آرام هم نبود تا اینکه به ماه مبارک رمضان رسیدیم. اوج جریان در این ماه بود. قرار بر این بود که مردم در این ماه، با مسائل امام و انقلاب در سطح وسیعى آشنا شوند.

شب اول ماه رمضان، بنده و آقایان هاشمى، ربانى املشى، مهدى عراقى، توکلى و شیخ جواد حجتى در منزل آقاى باهنر جمع بودیم و در مورد چگونگى انجام دادن مسائل انقلاب جلسه داشتیم. در آن جلسه بنا بر این شد که دو مسجد را در تهران به عنوان پایگاه تعیین کنیم؛ یکى، مسجد جامع ـ در شبستانى که آقاى شیخ غلامحسین همدانى در آن نماز مى‏خواند ـ و یکى هم، مسجد بزازها که حاج آقا مرتضى تهرانى در آن نماز مى‏خواند...

یک شب در منزل آقاى باهنر بودیم که آقا شهاب ـ عضو هیئت مؤتلفه ـ آمد و به من گفت که تا نوزده رمضان حادثه مهمى رخ خواهد داد. در همان رمضان بود که منصور را ترور کردند.

شب ولادت حضرت امام مجتبى علیه‏السلام من منبر رفتم و درباره معاویه و امام مجتبى علیه‏السلام طورى صحبت کردم که بشود قضایاى آن موقع را با اوضاع فعلى تطبیق داد. در روزهاى 21 و 22 رمضان نیز با صراحت صحبت کردم. روز 24 رمضان بود که دستگیر شدیم... در مجموع پنج نفر دیگر را هم همراه من دستگیر کردند. این پنج نفر همان کسانى بودند که با هیئت مؤتلفه همکارى داشتند. ما را براى بازجویى به اراک فرستادند... بعد از دو روز ما را به تهران فرستادند، دوباره بازجویى کردند... شب عیدفطر، ما را به اتاق بزرگى در کمیته مشترک آوردند، جلویش یک حیاط کوچک بود که دور تا دور آن را ساختمانهاى شهربانى احاطه کرده بود.

پس از ورود، عده‏اى از بازاریها و روحانیان را دیدیم؛ از جمله آقایان: ربانى، محلاتى، جعفرى بجستانى، واعظى زنجانى، شجاعى، اصفهانى، میردامادى و آقاى دین‏پرور و جمعى از بازاریهای شامل هیئت ترور منصور بودند و در آن جریان دستگیر شده بودند. آقاى شهاب هم آنجا بود. ایشان را آورده بودند که ببینند کدام یک از روحانیان با او ارتباط برقرار مى‏کند و از این طریق روحانى مورد نظر را شناسایى کنند. او حدود ده، پانزده روز در کمیته مشترک بود و این جریانها در روزنامه‏ها منعکس مى‏شد. اما وقتى من وارد شدم، به من گفت: «هیچ گونه حرفى نزن». من هم حساب کار دستم آمد... خلاصه حدودا دو ـ سه ماه در زندان بودیم. سپس عده زیادى از ما را آزاد کردند. البته در این مدت که ما در زندان بودیم، در بیرون فعالیتهاى فردى و دستجمعى انجام مى‏شد.

 

https://shoma-weekly.ir/te31S9