اندیشه

اضطراری بودن زندگی اجتماعی انسان از دیدگاه علامه طباطبایی

از دیدگاه علامه طباطبایی‌، زندگی اجتماعی نوع انسان نه نتیجه انتخاب و اختیار افراد این نوع است و نه محصول طبیعت آنها‌. آنچه موجب می‌شود انسان زندگی اجتماعی داشته باشد‌، اضطرار است‌. بشر گریزی از زندگی اجتماعی ندارد.
لیلا جوادی- از دیدگاه علامه طباطبایی، زندگی اجتماعی نوع انسان نه نتیجه انتخاب و اختیار افراد این نوع است و نه محصول طبیعت آنها. آنچه موجب میشود انسان زندگی اجتماعی داشته باشد، اضطرار است. بشر گریزی از زندگی اجتماعی ندارد.

اما این اضطرار از چه چیز ناشی میشود؟ سادهترین پاسخ به پرسش مذکور، این است که انسان نیازهای متعدد و گستردهای دارد که به تنهایی قادر نیست همه آنها را تامین کند بنابراین ناچار است با انسانهای دیگر تشریک مساعی نماید. این پاسخ در طول تاریخ فلسفه فراوان تکرار شده است. از افلاطون گرفته تا فلاسفه مسلمان مانند فارابی چرایی تشکیل جوامع را چنین توضیح دادهاند.

اما اضطراری که علامه طباطبایی آن را منشا زندگی اجتماعی انسان میداند، قدری پیچیدهتر از نیازهای گسترده انسان و تشریک مساعی برای برآوردن آنها است.

علامه بر این باور است که انسان طبعا مایل است همه چیز را به استخدام خود درآورد و از هر چیزی برای وصول به منافع خود بهره گیرد. همین گرایش ذاتی به استخدام است که سبب میشود انسان شروع به تصرف در ماده کند، برای خود ابزار بسازد، از گیاهان و حیوانات، نه فقط برای تغذیه یا پوشاندن خود بلکه برای آسایش و راحتی یا حتی تزیین بهره گیرد. از آنجا که طبع انسان مستخدم و تماس او با همه چیز مبتنی بر اغراضی است، فرد در مواجهه با سایر انسانها نیز، همچنانکه در مورد جماد، نبات و حیوان، با گرایش بهره گیری و جلب منفعت عمل کند و به هر شکل ممکن و تا هر اندازه که در توانش باشد آنها را در خدمت خود بگیرد.

با این حال تصرف در همه موجودات یکسان نیست: تصرف در جماد و نبات ظاهرا آسانتر از حیوان است زیرا حتی آنجا که این تصرف با موانع طبیعی روبروست دست کم این دشواری را ندارد که اراده موجود دیگری در آن دخیل باشد. روشن است که تصرف در انسان و به خدمت گرفتن او از حیوان دشوارتر است چرا که در انسان علاوه بر اراده، نیروی تفکر نیز وجود دارد و در عین حال، استخدام طبع بشر است و در سایر افراد انسان نیز همین گرایش به تصرف وجود دارد پس نمیتوان به راحتی انسانی را به خدمت خواست و اراده خود درآورد. جلب منفعت از طریق افراد بشر مستلزم ارائه خدمتی به آنهاست و همین جلب منفعت متقابل است که سبب میگردد انسان تن به زندگی اجتماعی دهد. پس از نظر علامه انسان بالطبع مستخدم است و بالتبع، مدنی.

بنا بر دیدگاه علامه، پس از پیدایش جامعه، برای اینکه افراد بتوانند در میان دیگر انسانها به منافع خود دست یابند، تناسب میان بهره گیری و
بهره
دهی و تعادل در نسبتها و روابط که‌‌ همان عدالت اجتماعی است، لازم آمد. پس همچنانکه اصل وجود اجتماع، اضطراری است، عدالت اجتماعی نیز پدیدهای است که به ضرورت پدید آمده و مولود اصل استخدام است.

چنانکه اگر این اضطرار نبود هرگز بشر به آن حکم نمیکرد. تاریخ گواه است بر اینکه هر کجا فرد یا افرادی نسبت به غالب افراد جامعه قدرت یافتهاند، اجتماع و عدالت اجتماعی را نادیده گرفتهاند و به تضعیف حقوق ضعفا پرداختهاند. علامه گاهی در نقد مدنی بالطبع بودن انسان و برای تایید مدنی بالاضطرار بودن، به تاریخ استشهاد میکند و میگوید در صورتی که انسان مدنی بالطبع بود، در جوامع عدل و تشریک مساعی و رعابت تساوی غالب بود و حال انکه بر عکس است.

این نکته حائز اهمیت است که اگرچه زندگی اجتماعی انسان از دیدگاه علامه اضطراری است اما اضطرار مورد اشاره، برخلاف تفکر افلاطون و اخلاف او، اضطرار از سر ناتوانی نیست.

از دیدگاه علامه، درماندگی انسان در تامین حوائج ابتدایی خود نیست که سبب تشکیل اجتماع میشود بلکه یک میل و گرایش طبیعی درون اوست که این اضطرار را پدید میآورد. انسان حتی آنجا که همه نیازهای طبیعی و غیر طبیعی خود را تامین کرده باشد هم چنان میل به استخدام دارد و حتیگاه برای پاسخ دادن به میل استخدام، برای خود نیازهای جدیدی تعریف و تولید میکند و اساسا وجود اجتماع و گسترش آن، خود منشا پیدایش بسیاری نیازهاست.

https://shoma-weekly.ir/dl09qE