نگاه

ادله‌هایی که منتقدان را قانع می‌کرد

بنده در نماز جمعه اعلام کردم. تعبیرم هم این بود که بینی و بین‌الله، ایشان اگر بالا‌تر از آقایانی که الان هستند نباشند، کمتر هم نیستند و ایشان مرجع‌ هستند. شعار «هم مرجعی و هم رهبری» هم از آنجا به وجود آمد... بیرون از جامعه مدرسین، بعضی از شخصیت‌های علمی در تهران در این باره تاملاتی داشتند. حتی آقایی در یک جلسه رسمی با من دعوا کرد! من هم تند شدم و جواب ایشان را دادم. گفتم: «یعنی چه؟ ایشان که هیچ وقت نه در درس ایشان بوده، نه در بحث‌هایشان، نه سئوال کرده است و نه از چیزی خبر دارد! چرا می‌گوید من خلاف کرده‌ام؟ خیر، خلاف نکرده‌ام. مگر من دینم را به خاطر دنیای دیگران بر باد می‌دهم. اعتقاد دینی و عقیده واقعی‌ام بوده است و عقیده‌ام را ابراز کرده‌ام». همه این‌ها را گفتم که الان عرض کنم که همین شخص، الان از ارادتمندان درجه یک آقا است!
آیت‌الله محمد یزدی- آیتالله محمد یزدی از پیشگامان استوار نهضت امام خمینی است که از سوی حضرت امامخمینی (ره) به عضویت شورای نگهبان درآمدند و در حال حاضر از فقهای آن شورا و دبیر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری میباشند ایشان مسئولیتهای مهم دیگری از جمله ریاست قوه قضاییه و... را در کارنامه خود دارند. آنچه در ادامه میآید، فرازهایی از خاطرهها و ناگفتههایی از نیم قرن دوستی آیتالله محمد یزدی با رهبر انقلاب اسلامی که ارگان دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم منتشر کرده است:

از ریاست بنده بر قوه قضائیه زمان زیادی نگذشته بود که روزی ایشان به بنده فرمودند: «بیایید دفتر با شما کار دارم». رفتم و فرمودند: «میخواهم جلسهای برای بحثهای طلبگی داشته باشیم و در آن مقولات فقهی مستحدث را با برخی دوستان به مشورت بگذاریم. به نظر شما چه کسانی مناسب هستند؟» برایم این سئوال مطرح بود که چرا آقا این سئوال را از من کردند؟ بعد به نظرم رسید شاید به دلیل بحثهای حقوقیای که در جریان بازنگری قانون اساسی پیش آمده و همین طور نحوه اداره جلسات و گزارشهایی که در این باره خدمت ایشان رسیده بود، به نظرشان رسیده بود که به هر حال از بحثهای طلبگی فارغ نیستم.‌‌ همان جا ارتجالاً گفتم: «به نظرم بهترین اشخاص، فقهای شورای نگهبان هستند، چون مسئولیت دارند و در متن مسائل سیاسی واجتماعی هم هستند». گفتند: «خیلی خوب است... شما هم باشید و اگر لازم شد کسی اضافه شود با تصویب این جمع باشد.» روز و ساعت جلسات معین شد که هفتهای دو روز ـ شب پنجشنبه و شب جمعه ـ باشد و کار شروع شد. در دوره پنج ساله اول، هر هفته دو جلسه داشتیم، ولی کمکم مشغلههای ایشان زیاد شد و جلسات را تبدیل به یک جلسه، ولی زمان آن را زیاد کردند. گاهی یک جلسه، دو ساعت و نیم میشد و درمواردی شام را به آن اضافه میکردند که فرصت بیشتری برای ادامه بحثها پیش بیاید.

یادم هست یکی دو قضیه رجالی پیش آمد و دیدم ایشان دراین زمینه، قویتر از خیلیها هستند. واقعاً تعجب کردم، چون فکر میکردم ایشان اشتغال رجالی ندارند، با این همه مثلا میگفتند فلان راوی، پسر فلانی و آدم موثقی است و چرا باید به او توجه کرد و یا مثلا فلانی چرا ضعیف است و از این قبیل موارد.

در دستگاه قضائی با مسائلی روبرو میشدیم که جدیداً برای قضات پیش آمده بودند و در قوانین مدون وجود نداشتند. قانون اساسی میگوید قاضی نمیتواند به دلیل فقدان قانون مدون، دعوا را رد کند و باید بر اساس فتاوا حکم صادر کند. من از‌‌ همان روز اولی که با این نمونهها روبرو شدم، آنها را یادداشت کردم و در ظرف مدت کوتاهی ده پانزده نمونه جمعآوری شد. گاهی به ایشان عرض میکردم چنین مسئلهای پیش آمده است و باید مطابق فتوا عمل شود، چه باید کرد؟ ایشان میفرمودند در جلسه بیاورید، درباره آن بحث میکنیم.

یک نمونه که در دستگاه قضایی به آن مبتلا بودیم، مسئله دیه بود. آقایان فقها میگفتند دیه انسان شتر، گاو، گوسفند و درهم و دینار است. درهم و دینار هم طلا و نقره و از مسکوکات رایج آن دوره بوده است. خلاصه دردسر عجیبی برای برخی از پروندهها که در آن مسئله دیه مطرح میشد، درست شده بود. با رئیس بانک مرکزی صحبت کرده بودم که درهم و دینار را معادلیابی و ضرب کنند. یک روز خدمت ایشان گفتم که باید به شکلی این مشکل را حل کنیم. ایشان فرمودند در جلسه مطرح میکنیم. هنوز آیتالله گلپایگانی و آیتالله اراکی حیات داشتند. یک روز خدمت آیتالله گلپایگانی رفتم و در باره دیه صحبت کردم. ایشان گفتند باید مسکوک و رایج باشد. گفتم خب ضرب و رایج میشود. گفتند نه، باید رایج معاملاتی باشد. رایج معاملاتی این نیست که مثلا اشخاص مسکوکات را بخرند، نگه دارند و بعد هدیه بدهند. رایج معاملاتی یعنی معامله رایج در بازار و اینکه شما میگویید این وجه را ندارد، بنابراین کافی نیست.

بعد مسئله قطع ید را مطرح کردم و گفتم اگر کسی در اثر سرقت به قطع ید محکوم شد، اولاً وقتی قطع کردند، انگشتان مال چه کسی است؟ و ثانیاً میشود دو باره پیوند بزنند و انگشتان به صاحبش پس داده شود؟ آیتالله گلپایگانی تعجب کردند که این چه سئوالی است؟ این میته است و باید آن را دفن کنند. گفتم نه، این جوری نیست. اولاً میته نیست و هنوز جان دارد و در دنیای امروز قابل وصل و پیوند زدن هست و درست هم میشود. اعضای بدن انسان در اختیار انسان هست، ولی ملک او نیست، ملک حکومت هم نیست. میته هم نیست که دفن شود. برای مدتی هنوز زنده است.

خلاصه آقای گلپایگانی گفتند بگذار باشد من باید مطالعه کنم. گفتم باشد مطالعه کنید. در جلسهای که آن را خدمت حضرت آقا بردم، دیدم جوابهای ایشان بسیار دقیقتر و متینتر است. در جلسهای، با اینکه دستور جلسه موضوع دیگری بود، گفتند: «فلانی کامپیوتر پیش من هست. تمام مواردی را که در روایات ما در باره درهم و دینار آمده است، در دیه، کفارات، نذورات و صدقات جمعآوری کردهام و مطمئن شدم درهم و دیناری که در ردیف گاو، شتر و گوسفند گفتهاند، پول رایج زمان بوده، نه اینکه خصوصیت ذاتی داشته باشد.» گفتم: «این برداشت شماست یا فتوایتان؟» گفتند: «فتوا است.» گفتم: «به همین محکمی؟» گفتند: «بله». بهقدری خوشحال شدم که در‌‌ همان جلسه گفتم: «این را مرقوم بفرمایید. مشکل من الحمدلله حل شد و لازم نیست به سراغ کس دیگری بروم». این از جاهایی بود که من بیشتر به دقت و بهروز بودن ایشان پی بردم که میتوانند فقه را با مسائل روز تطبیق بدهند.

جلسات [جامعه مدرسین برای اعلام مرجعیت بعد از فوت آیت الله اراکی] بینی و بینالله رسمی بودند و مبتنی بر اساسنامه و آئیننامه داخلی اداره میشدند. دبیر هم مرحوم آقای [آیت الله] فاضل [لنکرانی] بودند که هرگز نمیگذاشتند کاری برخلاف ضوابط انجام شود. بعد از اینکه این کار در جامعه مدرسین انجام گرفت، خود بنده در نماز جمعه اعلام کردم. تعبیرم هم این بود که بینی و بینالله، ایشان اگر بالاتر از آقایانی که الان هستند نباشند، کمتر هم نیستند و ایشان مرجع هستند. شعار «هم مرجعی و هم رهبری» هم از آنجا به وجود آمد... بیرون از جامعه مدرسین، بعضی از شخصیتهای علمی در تهران در این باره تاملاتی داشتند. حتی آقایی در یک جلسه رسمی با من دعوا کرد! من هم تند شدم و جواب ایشان را دادم. گفتم: «یعنی چه؟ ایشان که هیچ وقت نه در درس ایشان بوده، نه در بحثهایشان، نه سئوال کرده است و نه از چیزی خبر دارد! چرا میگوید من خلاف کردهام؟ خیر، خلاف نکردهام. مگر من دینم را به خاطر دنیای دیگران بر باد میدهم. اعتقاد دینی و عقیده واقعیام بوده است و عقیدهام را ابراز کردهام». همه اینها را گفتم که الان عرض کنم که همین شخص، الان از ارادتمندان درجه یک آقا است!

آقای هاشمی رفسنجانی از جنبه دیگری دراین باره تامل داشت و به من میگفت: «دردسر درست کردی. چرا این کار را کردی؟ رهبری خودش مسئولیت زیادی دارد. کارهای مرجعیتی هم میآید و مانع رسیدگی به کارهای رهبری میشود». گفتم: «آقای هاشمی! اگر مرجعیت امام نبود، رهبریت امام نمیتوانست خیلی برد داشته باشد. چرا به این نکته توجه نمیکنید که اگر کسی هم رهبر باشد و هم مرجع، نفوذ تصمیمگیریهایش خیلی بیشتر است. مگر کار مرجعیت چقدر است؟ یک تشکیلات استفتا درست میکنند که جواب سئوالات را برمبنای دروس ایشان میدهد، ولی این را هم در نظر بگیرید که اگر ایشان شرعاً مرجع باشند، عنوان رهبری میتواند کمک به مرجعیت هم باشد». آقای هاشمی یکی دو جلسه با من این بحث را کرد و گفت: «ولی دردسر درست کردی» و بعد دیگر دست از این بحث برداشت.


مشروح این خاطرات را در اینجا (+) بخوانید

https://shoma-weekly.ir/0KJRz1