بعد از زد و خوردهای فراوان بین حوزهی هنری و شورای اکران، بالاخره فیلم «شور شیرین» روانهی پردهی نقرهای شد.
مهرداد مجیدی - این روزها و بعد از زد و خوردهای فراوان بین حوزهی هنری و شورای اکران، بالاخره فیلم «شور شیرین» روانهی پردهی نقرهای شد. بگذریم از شرایط بسیار نامناسبی که با خودمحوری و لجاج برخی، برای این اثر ارزندهی جبههی فرهنگی انقلاب – آن هم در دعوا بر سر فیلمهایی بیارزش – ایجاد شد. بگذریم از اعلام و لغو چندبارهی زمان اکران فیلم. بگذریم از جوسازیهایی که هنوز دو روز نگذشته از اکران، رییس شورای اکران بر علیه فیلم میکند. بگذریم از کسانی که باید تبلیغ این کار خوب را بکنند و سرشان زیر برف است. و بگذریم از ...
و البته که نشستن و دم نزدن دور از انصاف است. انصاف نیست نشستن و دیدن تبلیغات زیاد برای فیلمهایی که مصداق آتش زدن به پول بیت المال است و یا نمونه استفاده از پول و امکانات نظام بر علیه نظام اسلامی. در این میان کاش تنها مشکل ارزشمندی مثل شورشیرین دیدهنشدن بود، نه ذبح شدن فرزند شاه به دست وزیر... ولی قصد این مقال گلهگذاری از این قصهها نیست، که خود مجالی مفصل میطلبد؛ و البته دارد عادتمان میشود بعد از سی سال...
در روزگاری که نسل قبلی کارگردانهای انگشتشمارِ سینمای ایران که دو بال تخصص و تعهد را با هم داشتند دیگر فروغ گذشته را ندارند، و تخریب سلیقهی مخاطب با آثار بیارزش به اضافهی ساخت آثار معدود و ضعیف دفاع مقدس، به عنوان لبههای یک قیچی، کارکردن در این عرصه را روز به روز سختتر میکند، افرادی مثل اردکانی و شیخ طادی هستند که با حضور خود و به جان خریدن مصائب، با قدم زدن در راه آرمانهای انقلاب، نویدبخش تولد نسل بعدی افسران قدرتمند این حوزه اند.
شور شیرین اثر سینمایی از جواد اردکانی، نویسنده و کارگردان خوش آتیهی سینمای ماست که مثل اثر قبلی او، به کبودی یاس، با موضوع یکی از شهدای شاخص استان خراسان ساخته شده است. و البته از اثر قبلی او یک سروگردن بالاتر است. شور شیرین قصهی برههای حساس از تاریخ بعد از انقلاب در فضای کردستان است. جایی که ضد انقلاب بیرحم، کثیف و سراپا مسلح، هر روز فاجعهای میآفرید و در مقابل، گروهی از مردم بومی و غیربومی با امکانات و نفرات نظامی کمتر سعی در حفظ تمامیت مملکت و دین و ناموس خود دارند. قصهای که ریشه و اساس واقعی دارد و از تحقیقات مفصل اردکانی به خصوص خاطرات یکی از همرزمان شهید کاوه برآمده است.
داستان فیلم از جایی شروع میشود که خانوادهای که برای عروسی پسرشان راهی یکی از شهرهای کردستان اند، در کمین ضد انقلاب اسیر شده و گروگان گرفته میشوند. و از این به بعد ما شاهد ماجراهای جنگ و جدال آنها با نیروهای انقلاب و تلاشهای کاوه و یارانش برای آزادی این گروگانها و از طرفی تلاش ضدانقلاب برای شکار این مرد دو ملیون تومانی سپاه هستیم. و در این بین است که مهمان روایتی نزدیک از تلخ و شیرین آن روزها میشویم. روایتی که اردکانی به خوبی از پس ادای آن برآمده و توانسته بدون کمفروشی و محافظهکاری، عمق خباثت و پستی دشمن کمونیست و مظلومیت و اقتدار مردم و نیروهای انقلاب را به نوعی باورپذیر و خوب به تصویر بکشد.
روایتی که نه در دام افراط است و نه اسیر تفریط. نه طرفدارانه است و نه خنثی. نه مصنوعی است و نه بی چفت و بست و نه کاریکاتوری. و نکته این که در دل آن همه تلخی و خون – که دلزدگی و اشمئزاز و سرخوردگی با خود ندارد – پایانی سفید و غرورانگیز رقم میخورد. پایانی که نماد فتح است و ظفر... و از طرف دیگر، به حق شایستهی جایزهی نگاه ملی است. چه نگاهی ملیتر و برتر از این که نماد وحدت اقوام و مذاهب است، نشاندهندهی عمق کینه و خباثت دشمن مشترک کل ملت است و نمایانگر فداکاریهای همهی فرزندان ملت در راه حفظ آن، در دام سیاهنمایی و ضدیت با جنگ نمیافتد و تزریقکنندهی روح غرور و امید است؟!
اما از لحاظ فنی، اولین عنصری که قوت این فیلم را نشان میدهد، داستان و فیلمنامهی خوب آن است. درست نقطه ضعف غالب فیلمهای ایرانی! داستان شور شیرین به خوبی پرداخت شده و نویسنده در تبدیل داستان آن به فیلمنامه هم موفق عمل کرده. در نتیجه ما شاهد اثری هستیم که در آن یک خط سیر منطقی دنبال میشود و پیچیدگیها و حوادث و حتی جزئیات، باعث نشده که نویسنده برای رسیدن به موقعیتهای دلخواه خود و ایجاد نقاط عطف داستان و باز کردن گرهها، به تابلوبازی(!) و سر هم کردن حوادث نچسب و غیرطبیعی دست بزند.
این گونه است که ما در کل مسیر هیجانی و با ریتم نسبتا تند فیلم، شاهد سکانس یا دیالوگ یا ... اضافه، نچسب یا باورنکردنی نیستیم. ضربآهنگ حوادث فیلم هم متناسب با حوادث و هیجانات و پیچیدگیهای فیلم است؛ یعنی نه کندی آن فرصت چرتزدن و پیامکبازی به آدم میدهد و نه تندی و شتاب بیش از حدش باعث سردرگمی ما میشود. بلکه از اول تا آخر جذب داستان و صحنههای وحشتناک، دلچسب، غمافزا، شادیآفرین و حتی خندهآور فیلم میشویم. و در آخر، هم خوشحالیم از پایان غرورآفرین فیلم و هم ناراحتیم از تمام شدن آن. ضمن این که کارگردان به خوبی توانسته سکانسهای متنوع شلوغ و خلوت و جنگ و گریز و ... را مدیریت کند و کاری کند که صحنهها خوب از آب دربیایند و جایی بروز نکند که ما شاهد یک فیلم هستیم، نه حوادث واقعی و زنده.
جدای از قوتهای فنی داستان و فیلمنامه، باید به بازیهای خوب و باورپذیر با گریمهای مناسب – مخصوصا برای نقش شهید کاوه – و فیلمبرداری خوب فیلم هم اشاره کرد. همچنین موسیقی بسیار خوب فیلم که به خوبی با صحنهها و موقعیتهای مختلف فیلم چفت شده و کمک شایانی به ایجاد حس مورد نظر کارگردان در مخاطب دارد. از طرف دیگر، نمیشود وارد بحث فیلمهای دفاع مقدس شد و از جلوههای ویژه صحبت نکرد. تا بدین جای کار، یکی از برتریهای شور شیرین نسبت به سایر فیلمهای این سالها، در نقاط عطف و موقعیتهای کاملا منطقی و باورپذیر فیلم است و باید جلوه های ویژه را هم به ان افزود.
مسعود فراستی بعضا در حین بحثها و نقدهای فنی خود اشاره میکند که: «پای من معیار من برای قوت و ضعف فیلم است! اگر در حین دیدن فیلمی شروع کرد به اصرار برای رفتن، نشانهی ضعف فیلم است...» .و به راستی که وی معیار بسیار خوبی دارد! در آخر بد نیست که از پای خودم و باقی تماشاگران شور شیرین بگویم. از آنجا که هیچ کس در حین فیلم بلند نمی شود. و در آخر هم، بر خلاف همهی فیلمهای پرفروش سینما، موقع تیتراژ همه می ماندند تا صفحهی معرفی محمود کاوه را بخوانند و بعضی هم منتظر اسامی عوامل فیلم هستند.
در روزگاری که نسل قبلی کارگردانهای انگشتشمارِ سینمای ایران که دو بال تخصص و تعهد را با هم داشتند دیگر فروغ گذشته را ندارند، و تخریب سلیقهی مخاطب با آثار بیارزش به اضافهی ساخت آثار معدود و ضعیف دفاع مقدس، به عنوان لبههای یک قیچی، کارکردن در این عرصه را روز به روز سختتر میکند، افرادی مثل اردکانی و شیخ طادی هستند که با حضور خود و به جان خریدن مصائب، با قدم زدن در راه آرمانهای انقلاب، نویدبخش تولد نسل بعدی افسران قدرتمند این حوزه اند.
شور شیرین اثر سینمایی از جواد اردکانی، نویسنده و کارگردان خوش آتیهی سینمای ماست که مثل اثر قبلی او، به کبودی یاس، با موضوع یکی از شهدای شاخص استان خراسان ساخته شده است. و البته از اثر قبلی او یک سروگردن بالاتر است. شور شیرین قصهی برههای حساس از تاریخ بعد از انقلاب در فضای کردستان است. جایی که ضد انقلاب بیرحم، کثیف و سراپا مسلح، هر روز فاجعهای میآفرید و در مقابل، گروهی از مردم بومی و غیربومی با امکانات و نفرات نظامی کمتر سعی در حفظ تمامیت مملکت و دین و ناموس خود دارند. قصهای که ریشه و اساس واقعی دارد و از تحقیقات مفصل اردکانی به خصوص خاطرات یکی از همرزمان شهید کاوه برآمده است.
داستان فیلم از جایی شروع میشود که خانوادهای که برای عروسی پسرشان راهی یکی از شهرهای کردستان اند، در کمین ضد انقلاب اسیر شده و گروگان گرفته میشوند. و از این به بعد ما شاهد ماجراهای جنگ و جدال آنها با نیروهای انقلاب و تلاشهای کاوه و یارانش برای آزادی این گروگانها و از طرفی تلاش ضدانقلاب برای شکار این مرد دو ملیون تومانی سپاه هستیم. و در این بین است که مهمان روایتی نزدیک از تلخ و شیرین آن روزها میشویم. روایتی که اردکانی به خوبی از پس ادای آن برآمده و توانسته بدون کمفروشی و محافظهکاری، عمق خباثت و پستی دشمن کمونیست و مظلومیت و اقتدار مردم و نیروهای انقلاب را به نوعی باورپذیر و خوب به تصویر بکشد.
روایتی که نه در دام افراط است و نه اسیر تفریط. نه طرفدارانه است و نه خنثی. نه مصنوعی است و نه بی چفت و بست و نه کاریکاتوری. و نکته این که در دل آن همه تلخی و خون – که دلزدگی و اشمئزاز و سرخوردگی با خود ندارد – پایانی سفید و غرورانگیز رقم میخورد. پایانی که نماد فتح است و ظفر... و از طرف دیگر، به حق شایستهی جایزهی نگاه ملی است. چه نگاهی ملیتر و برتر از این که نماد وحدت اقوام و مذاهب است، نشاندهندهی عمق کینه و خباثت دشمن مشترک کل ملت است و نمایانگر فداکاریهای همهی فرزندان ملت در راه حفظ آن، در دام سیاهنمایی و ضدیت با جنگ نمیافتد و تزریقکنندهی روح غرور و امید است؟!
اما از لحاظ فنی، اولین عنصری که قوت این فیلم را نشان میدهد، داستان و فیلمنامهی خوب آن است. درست نقطه ضعف غالب فیلمهای ایرانی! داستان شور شیرین به خوبی پرداخت شده و نویسنده در تبدیل داستان آن به فیلمنامه هم موفق عمل کرده. در نتیجه ما شاهد اثری هستیم که در آن یک خط سیر منطقی دنبال میشود و پیچیدگیها و حوادث و حتی جزئیات، باعث نشده که نویسنده برای رسیدن به موقعیتهای دلخواه خود و ایجاد نقاط عطف داستان و باز کردن گرهها، به تابلوبازی(!) و سر هم کردن حوادث نچسب و غیرطبیعی دست بزند.
این گونه است که ما در کل مسیر هیجانی و با ریتم نسبتا تند فیلم، شاهد سکانس یا دیالوگ یا ... اضافه، نچسب یا باورنکردنی نیستیم. ضربآهنگ حوادث فیلم هم متناسب با حوادث و هیجانات و پیچیدگیهای فیلم است؛ یعنی نه کندی آن فرصت چرتزدن و پیامکبازی به آدم میدهد و نه تندی و شتاب بیش از حدش باعث سردرگمی ما میشود. بلکه از اول تا آخر جذب داستان و صحنههای وحشتناک، دلچسب، غمافزا، شادیآفرین و حتی خندهآور فیلم میشویم. و در آخر، هم خوشحالیم از پایان غرورآفرین فیلم و هم ناراحتیم از تمام شدن آن. ضمن این که کارگردان به خوبی توانسته سکانسهای متنوع شلوغ و خلوت و جنگ و گریز و ... را مدیریت کند و کاری کند که صحنهها خوب از آب دربیایند و جایی بروز نکند که ما شاهد یک فیلم هستیم، نه حوادث واقعی و زنده.
جدای از قوتهای فنی داستان و فیلمنامه، باید به بازیهای خوب و باورپذیر با گریمهای مناسب – مخصوصا برای نقش شهید کاوه – و فیلمبرداری خوب فیلم هم اشاره کرد. همچنین موسیقی بسیار خوب فیلم که به خوبی با صحنهها و موقعیتهای مختلف فیلم چفت شده و کمک شایانی به ایجاد حس مورد نظر کارگردان در مخاطب دارد. از طرف دیگر، نمیشود وارد بحث فیلمهای دفاع مقدس شد و از جلوههای ویژه صحبت نکرد. تا بدین جای کار، یکی از برتریهای شور شیرین نسبت به سایر فیلمهای این سالها، در نقاط عطف و موقعیتهای کاملا منطقی و باورپذیر فیلم است و باید جلوه های ویژه را هم به ان افزود.
مسعود فراستی بعضا در حین بحثها و نقدهای فنی خود اشاره میکند که: «پای من معیار من برای قوت و ضعف فیلم است! اگر در حین دیدن فیلمی شروع کرد به اصرار برای رفتن، نشانهی ضعف فیلم است...» .و به راستی که وی معیار بسیار خوبی دارد! در آخر بد نیست که از پای خودم و باقی تماشاگران شور شیرین بگویم. از آنجا که هیچ کس در حین فیلم بلند نمی شود. و در آخر هم، بر خلاف همهی فیلمهای پرفروش سینما، موقع تیتراژ همه می ماندند تا صفحهی معرفی محمود کاوه را بخوانند و بعضی هم منتظر اسامی عوامل فیلم هستند.