آیت الله میلانی فرمودند: من به این چیزها کاری ندارم. من یک مفتی هستم، هرکس از من فتوایی بخواهم حکم خدا را موظفم که بگویم و شما هم اگر بپرسید میگویم که فتوای من این است که شاه مهدورالدم است. افسران گفته بودند: این بیان صریح شما و اینکه حتی انکار هم نمیکنید موجب است که حکم بازداشت شما صادر شود. آیت الله میلانی فرموده بودند: اشکالی ندارد.
اسدالله بادامچیان- پس از تبعید امام در 13 آبان 1343، تظاهرات اعتراضی مردم محدود انجام شد و مانند 15 خرداد آن قیام عمومی پدید نیامد، از این رو رژیم ستمشاهی احساس کرد که میدان برای تاخت و تاز و سرکوب انقلاب باز است و غیر از
بیانیه های علما و تظاهرات موضعی، اقدام مؤثری علیه رژیم و تبعید امام و کاپیتولاسیون آمریکایی انجام نخواهد شد.
حسنعلی منصور، گستاخانه به مراجع و روحانیت زبان تعرض گشود و در جهت خواست اربابان آمریکایی و انگلیسی خود در صدد برآمد موضع انقلاب و مبارزه را برای همیشه فیصله دهد.
در توده مردم نیز نوعی ناامیدی و یأس پدید آمده بود. تفکری داشت رواج مییافت مبنی بر اینکه دیگر کاری از ملت بر نمی آید. امام(ره) که تبعید شده است، بیانیه نیز اثربخش نیست و رژیم هم هر کاری که بخواهد، خواهد کرد.
صبح روز یکی از روزهای آخر آبان 1343 بود.
جلسهای در خدمت شهید بزرگوار حاج صادق امانی و برخی دوستان دیگر اصلی مؤتلفه بودیم. شهید صادق اسلامی آمد و گفت خدمت آقای مطهری بودم. فرمودند اوضاع خوب نیست. مردم ناامید و دلسرد شدهاند. باید چند تن از سران رژیم به خاک بیفتند تا روحیهها بازسازی شوند.
شهید امانی نفس بلندی کشید و گفت الحمدلله که حکم را دادند.
قبلاً بحث و گفت و گو درباره اعدام انقلابی شاه و منصور بود و آمادگی نیز در بخش مبارزه مثبت (جهاد مسلحانه) مؤتلفه وجود داشت.
پس از این جلسه، شهید امانی با آیت الله شهید بهشتی صحبت کرد و موافقت ایشان هم حاصل شد. شهیدان، مطهری و بهشتی و آیت الله انواری شورای روحانیت مؤتلفه بودند که در غیاب امام و با نظر امام خمینی نظرشان برای مؤتلفه اسلامی صحبت شرعیه بود.
برای اینکه حکم از نظر فقهی، استحکام قطعی و غیرقابل تردید داشته باشد، قرار شد موضوع با مرحوم آیت الله العظمی میلانی در میان گذاشته شود و حکم مرجعیت و فقیه جامعالشرایط نیز پشتوانه این اقدام شود.
مرحوم حاج سید تقی خاموشی با عباس مدرسی به مشهد رفتند و آیت الله میلانی حکم قتل شاه و منصور را صادر کردند.
براساس حکم ایشان سهبار نسبت به اجرای حکم درباره شاه اقدام شد ولی موفقیتی به دست نیامد و در مورد منصور در اول بهمن 43، این حکم در میدان بهارستان به اجرا درآمد و وی به درک واصل شد.پس از اجرای حکم الهی درباره منصور، دوستان مؤتلفه در هر دو بخش جهاد مسلحانه (مبارزه مثبت) و در مبارزه سیاسی (مبارزه منفی) دستگیر شدند.
در بازجوییها علیرغم شکنجههای شدیدی که ساواک و اطلاعات شهربانی شاه دادند درباره
آیتالله مطهری و بهشتی، موضوع لو نرفت اما در مورد فتوای آیت الله میلانی مسئله برای رژیم فاش شد.
موضوع به اطلاع شاه رسید و او دو نفر از افسران حقوقی مورد اعتمادش را نزد آیتالله میلانی فرستاد.
آنها موضوع صدور حکم مهدورالدم بودن شاه و منصور را برای آیتالله میلانی شرح دادند و اینکه اعضای مؤتلفه به موجب فتوای ایشان، اقدام کردهاند و او چه حرفی دارد.
آیت الله میلانی فرموده بودند بله همینطور است. فتوای من این است که شاه و منصور مهدورالدم هستند.
افسران گفته بودند که اگر اینطور باشد شما جزو مقدمین علیه مقام سلطنت در میآیید و حکم آن را هم میدانید. (حکم مقدمین، اعدام بود(
آیت الله میلانی فرمودند: من به این چیزها کاری ندارم. من یک مفتی هستم، هرکس از من فتوایی بخواهم حکم خدا را موظفم که بگویم و شما هم اگر بپرسید میگویم که فتوای من این است که شاه مهدورالدم است. افسران گفته بودند: این بیان صریح شما و اینکه حتی انکار هم نمیکنید موجب است که حکم بازداشت شما صادر شود.
آیت الله میلانی فرموده بودند: اشکالی ندارد.
وقتی شما مرا دستگیر کنید مردم میپرسند چرا فلانی بازداشت شده است؟ و متوجه میشوند که به خاطر فتوای من بوده است، و لذا میروند حکم خدا را اجرا میکنند. شما که نمیگذارید من علناً حکم خدا را بگویم پس دستگیر شوم موجب میشود که حکم خدا معطل نماند و اجرا گردد.
افسران مشروح گزارش خود را به شاه دادند. شاه دستور داد پرونده مختومه شود. شاه گفته بود هنوز که او حکم خود را علنی نکرده در صدد کشتن من هستند، اگر علنی شود، وضع غیرقابل کنتری خواهد بود.
زیرکی آیت الله میلانی و شجاعت وی باعث شد که هم حکم خدا بیان شد و هم ایشان به عنایات الهی محفوظ ماند. من پس از آزاد شدن در تیر 1344 به مشهد خدمت ایشان رفتم و در گوشی مسایل سری داخل زندان و بازجوییها را برای ایشان شرح دادم. علت در گوشی گفتن این بود که اگر ساواک دستگاه مخفی کار گذاشته باشد موضوع رو نشود. بعد به ایشان گفتم، آمادگی هست که حکم مهدورالدم بودن شاه نیز اجرا شود. آیا اجازه میفرمایید؟
فرمودند: فعلاً خیر، زیرا در آن موقع تشکیلات ضربه نخورده بود و اگر شاه کشته میشد امکان تغییر حکومت بود. حالا تشکیلات آسیب دیده است و اگر شاه کشته شود جای او مهره
ناشناختهای میآید و مدتها طول میکشد تا مردم چهره واقعی او را بشناسند لذا الان اقدام جایز نیست.
از این رو بود که حکم شاه به اجرا در نیامد زیرا مؤتلفه جز با صحبت شرعیه اقدام به کاری نمیکرد.
بیانیه های علما و تظاهرات موضعی، اقدام مؤثری علیه رژیم و تبعید امام و کاپیتولاسیون آمریکایی انجام نخواهد شد.
حسنعلی منصور، گستاخانه به مراجع و روحانیت زبان تعرض گشود و در جهت خواست اربابان آمریکایی و انگلیسی خود در صدد برآمد موضع انقلاب و مبارزه را برای همیشه فیصله دهد.
در توده مردم نیز نوعی ناامیدی و یأس پدید آمده بود. تفکری داشت رواج مییافت مبنی بر اینکه دیگر کاری از ملت بر نمی آید. امام(ره) که تبعید شده است، بیانیه نیز اثربخش نیست و رژیم هم هر کاری که بخواهد، خواهد کرد.
صبح روز یکی از روزهای آخر آبان 1343 بود.
جلسهای در خدمت شهید بزرگوار حاج صادق امانی و برخی دوستان دیگر اصلی مؤتلفه بودیم. شهید صادق اسلامی آمد و گفت خدمت آقای مطهری بودم. فرمودند اوضاع خوب نیست. مردم ناامید و دلسرد شدهاند. باید چند تن از سران رژیم به خاک بیفتند تا روحیهها بازسازی شوند.
شهید امانی نفس بلندی کشید و گفت الحمدلله که حکم را دادند.
قبلاً بحث و گفت و گو درباره اعدام انقلابی شاه و منصور بود و آمادگی نیز در بخش مبارزه مثبت (جهاد مسلحانه) مؤتلفه وجود داشت.
پس از این جلسه، شهید امانی با آیت الله شهید بهشتی صحبت کرد و موافقت ایشان هم حاصل شد. شهیدان، مطهری و بهشتی و آیت الله انواری شورای روحانیت مؤتلفه بودند که در غیاب امام و با نظر امام خمینی نظرشان برای مؤتلفه اسلامی صحبت شرعیه بود.
برای اینکه حکم از نظر فقهی، استحکام قطعی و غیرقابل تردید داشته باشد، قرار شد موضوع با مرحوم آیت الله العظمی میلانی در میان گذاشته شود و حکم مرجعیت و فقیه جامعالشرایط نیز پشتوانه این اقدام شود.
مرحوم حاج سید تقی خاموشی با عباس مدرسی به مشهد رفتند و آیت الله میلانی حکم قتل شاه و منصور را صادر کردند.
براساس حکم ایشان سهبار نسبت به اجرای حکم درباره شاه اقدام شد ولی موفقیتی به دست نیامد و در مورد منصور در اول بهمن 43، این حکم در میدان بهارستان به اجرا درآمد و وی به درک واصل شد.پس از اجرای حکم الهی درباره منصور، دوستان مؤتلفه در هر دو بخش جهاد مسلحانه (مبارزه مثبت) و در مبارزه سیاسی (مبارزه منفی) دستگیر شدند.
در بازجوییها علیرغم شکنجههای شدیدی که ساواک و اطلاعات شهربانی شاه دادند درباره
آیتالله مطهری و بهشتی، موضوع لو نرفت اما در مورد فتوای آیت الله میلانی مسئله برای رژیم فاش شد.
موضوع به اطلاع شاه رسید و او دو نفر از افسران حقوقی مورد اعتمادش را نزد آیتالله میلانی فرستاد.
آنها موضوع صدور حکم مهدورالدم بودن شاه و منصور را برای آیتالله میلانی شرح دادند و اینکه اعضای مؤتلفه به موجب فتوای ایشان، اقدام کردهاند و او چه حرفی دارد.
آیت الله میلانی فرموده بودند بله همینطور است. فتوای من این است که شاه و منصور مهدورالدم هستند.
افسران گفته بودند که اگر اینطور باشد شما جزو مقدمین علیه مقام سلطنت در میآیید و حکم آن را هم میدانید. (حکم مقدمین، اعدام بود(
آیت الله میلانی فرمودند: من به این چیزها کاری ندارم. من یک مفتی هستم، هرکس از من فتوایی بخواهم حکم خدا را موظفم که بگویم و شما هم اگر بپرسید میگویم که فتوای من این است که شاه مهدورالدم است. افسران گفته بودند: این بیان صریح شما و اینکه حتی انکار هم نمیکنید موجب است که حکم بازداشت شما صادر شود.
آیت الله میلانی فرموده بودند: اشکالی ندارد.
وقتی شما مرا دستگیر کنید مردم میپرسند چرا فلانی بازداشت شده است؟ و متوجه میشوند که به خاطر فتوای من بوده است، و لذا میروند حکم خدا را اجرا میکنند. شما که نمیگذارید من علناً حکم خدا را بگویم پس دستگیر شوم موجب میشود که حکم خدا معطل نماند و اجرا گردد.
افسران مشروح گزارش خود را به شاه دادند. شاه دستور داد پرونده مختومه شود. شاه گفته بود هنوز که او حکم خود را علنی نکرده در صدد کشتن من هستند، اگر علنی شود، وضع غیرقابل کنتری خواهد بود.
زیرکی آیت الله میلانی و شجاعت وی باعث شد که هم حکم خدا بیان شد و هم ایشان به عنایات الهی محفوظ ماند. من پس از آزاد شدن در تیر 1344 به مشهد خدمت ایشان رفتم و در گوشی مسایل سری داخل زندان و بازجوییها را برای ایشان شرح دادم. علت در گوشی گفتن این بود که اگر ساواک دستگاه مخفی کار گذاشته باشد موضوع رو نشود. بعد به ایشان گفتم، آمادگی هست که حکم مهدورالدم بودن شاه نیز اجرا شود. آیا اجازه میفرمایید؟
فرمودند: فعلاً خیر، زیرا در آن موقع تشکیلات ضربه نخورده بود و اگر شاه کشته میشد امکان تغییر حکومت بود. حالا تشکیلات آسیب دیده است و اگر شاه کشته شود جای او مهره
ناشناختهای میآید و مدتها طول میکشد تا مردم چهره واقعی او را بشناسند لذا الان اقدام جایز نیست.
از این رو بود که حکم شاه به اجرا در نیامد زیرا مؤتلفه جز با صحبت شرعیه اقدام به کاری نمیکرد.