در انتخابات لیبی گروههای ملیگرا متشکل از 65 حزب، به رهبری «محمود جبرئیل» نخستوزیر منتخب شورای انتقالی توانستند اکثر ارا را به دست آورند
رضا عدالتیپور- سرانجام انتخابات لیبی به پایان رسید و شمارش آرا نشان داد لیبرالهای لیبی با نام ائتلاف گروههای ملیگرا متشکل از 65 حزب، به رهبری «محمود جبرئیل» نخستوزیر منتخب شورای انتقالی توانستند نسبت به جریانهای دیگر توفیق بیشتری کسب کنند. از زمان آغاز بیداری اسلامی تا کنون تمام جریانها و تحولات پدید آمده در کشورهایی که تحت تأثیر این روند اسلام خواه قرار گرفتند به نوعی با انتقاد از روند گذشته با درصدهای متفاوت در جبههی مقاومت قرار گرفتهاند.
تا پیش از اعلام نتایج نیز انتظار میرفت احزابی که مسئلهی اسلامگرایی را در رأس شعارهای خود قرار دادهاند به مانند تونس و مصر به پیروزی قاطعی دست یابند. اما آنچه که از سوی شورای انتخابات این کشور مطرح شد، نشان داد باز هم میتوان از لیبی به مانند دوران سرهنگ «قذافی» شاهد اخبار خیره کننده بود. در تحلیل نتیجهی انتخابات و آنچه غربیها از آن به عنوان طرحی نو در روند بیداری اسلامی یاد میکنند باید متذکر شد در شانزدهمین کشور وسیع دنیا که تنها 6.5 میلیون جمعیت دارد، 97 درصد مردم پیرو دین اسلام هستند و به تبع نمیتوان آنچنان که هجمهی رسانههای غربی پیروزی ائتلاف ملیگراها را پیروزی سکولارها قلمداد میکنند، به این امر باور داشت که به راستی جریانهای اسلامی شکست خوردهاند و دولت آینده، دولتی بر پایهی قواعد سکولاریسم آن چنان که در ترکیه و دیگر نظامهای غربی شاهد هستیم، خواهد بود.
اما اینکه چرا جریانهایی که برند ملیگرایی به رهبری لیبرالها را به عنوان نماد انتخاباتی پوسترهای خود داشتند توانستند حائز اکثریت آرا شوند باید در این چند نکته دید که رهبر این ائتلاف بزرگ از شخصیتهای شناخته شدهی پیش و پس از انقلاب است و توانسته با ارائهی یک چهرهی علمی و متخصص از خود در هر دو دوره، نظر برخی نخبگان و عامه را به خود جلب کند، پس طبیعی بود که لیبرالها بتوانند حول این شخصیت برجسته در افکار عمومی به ائتلاف منسجمی برسند.
چنان که عنوان شد، 97 درصد جامعهی لیبی مسلمان هستند و حتی محمود جبرئیل رهبر لیبرالها نیز همواره خود را مسلمان عامل به فرایض مطرح کرده، به همین دلیل موضوع اسلامگرایی در برابر جریان ضددین آن چنان که در دیگر جوامع میان احزاب پیداست در لیبی مشاهده نمیشود، اما نحوهی نگاه متفاوت به اسلام از سوی احزاب سلفی که خود را آشکارا وامدار وهابیون عربستان میدانند در برابر جریان سیاسی اجتماعی اخوان که بیش از 80 سال سابقهی فعالیت در مصر و دیگر کشورهای عربی را دارد و توانسته به تفکری مبتنی بر یک جامعهی مدنی مبتنی بر احکام مترقی اسلام دست یابد، علت اصلی نبود ائتلاف میان اسلامگرایان بود. به نوعی میتوان گفت اخوانیها نهادینه کردن احکام اسلام را بر منافع گروهی ترجیح دادند و به این علت از اتحاد با بنیادگرایان سلفی سر باز زدند.
اگرچه لیبرالها انتخابات را به سود خود به پایان بردند اما نتوانستند اکثریت آراء را به دست آورند؛ بر پایهی قانون از 200 کرسی 120 کرسی متعلق به نامزدهای مستقل است و احزاب و گروه ها برای کسب اکثریت، نیازمند ائتلاف با 45 تا 55 نمایندهی مستقلاند.
این امر سبب شد آرای طرفداران جریانهای اسلامی شکسته شود و به نوعی لیبرالها توانستند از نبود ائتلاف اسلامخواهان بهره ببرند. به نظر میرسد در این مورد میتوان مسئلهی نبود ائتلاف را به سود اسلام خواهان تلقی کرد چراکه وجود دو عقیدهی کاملاً متضاد در رأس هرم قدرت سبب خواهد شد تا هزینهی آزمون و خطا در سیستم افزایش یابد و البته آنچه مسلم است بر پایهی منافع کلان جهان اسلام منافع مسلمانان نباید قربانی اختلاف نظر قدرتمندان شود.
به هر حال شاید بتوان توفیق نیافتن سلفیها در دستیابی به قدرت را در کشوری که هنوز قبایل در شرق و جنوب خواستار جدایی و تجزیهی لیبی هستند امری مبارک قلمداد کرد که این مهم طبعاً مرهون نگاه عملگرا و کارشناسانهی جریان اخوان به مسئلهی قدرت است. یکی از نکات مثبت انتخابات برای مسلمانان میتواند پایان کار «عبدالکریم بالحاج» مبارز عرب افغانی باشد که پس از مرگ بنلادن با ترک افغانستان و حضور در کشورش از راه حمایت مالی قطر، فرماندهی برخی گروههای شبه نظامی را عهدهدار شده است و با تشکیل حزب «الوطن» قصد داشت در قدرت بماند که البته این امر میسر نشد.
اما مهمترین نکته شاید مسئلهی امنیت در آیندهی لیبی است که اکنون بیش از هر امر دیگری مهم جلوه میکند. در لیبی هنوز افراطیون و طرفداران کلنل مخلوع دست از اسلحه نکشیدهاند و جنوب این کشور مأمنی شده برای تروریستهای «الشباب» و «القاعده» که در فکر جدا کردن نواحی جنوب لیبی از قسمتهای مرکزی هستند. این مسئله البته در بنغازی و بریقه به شکل فدرالیسم نیز مطرح شده که گویا شدت کمتری دارد. در هر حال دولت آینده برآمده از نظر نمایندگان چه لیبرال و چه اسلامی نیازمند همکاری با تمام قبایل و جریانهایی است که میتوانند در آیندهی امنیت و اتحاد لیبی واحد مشارکت داشته باشند.
تا پیش از اعلام نتایج نیز انتظار میرفت احزابی که مسئلهی اسلامگرایی را در رأس شعارهای خود قرار دادهاند به مانند تونس و مصر به پیروزی قاطعی دست یابند. اما آنچه که از سوی شورای انتخابات این کشور مطرح شد، نشان داد باز هم میتوان از لیبی به مانند دوران سرهنگ «قذافی» شاهد اخبار خیره کننده بود. در تحلیل نتیجهی انتخابات و آنچه غربیها از آن به عنوان طرحی نو در روند بیداری اسلامی یاد میکنند باید متذکر شد در شانزدهمین کشور وسیع دنیا که تنها 6.5 میلیون جمعیت دارد، 97 درصد مردم پیرو دین اسلام هستند و به تبع نمیتوان آنچنان که هجمهی رسانههای غربی پیروزی ائتلاف ملیگراها را پیروزی سکولارها قلمداد میکنند، به این امر باور داشت که به راستی جریانهای اسلامی شکست خوردهاند و دولت آینده، دولتی بر پایهی قواعد سکولاریسم آن چنان که در ترکیه و دیگر نظامهای غربی شاهد هستیم، خواهد بود.
اما اینکه چرا جریانهایی که برند ملیگرایی به رهبری لیبرالها را به عنوان نماد انتخاباتی پوسترهای خود داشتند توانستند حائز اکثریت آرا شوند باید در این چند نکته دید که رهبر این ائتلاف بزرگ از شخصیتهای شناخته شدهی پیش و پس از انقلاب است و توانسته با ارائهی یک چهرهی علمی و متخصص از خود در هر دو دوره، نظر برخی نخبگان و عامه را به خود جلب کند، پس طبیعی بود که لیبرالها بتوانند حول این شخصیت برجسته در افکار عمومی به ائتلاف منسجمی برسند.
چنان که عنوان شد، 97 درصد جامعهی لیبی مسلمان هستند و حتی محمود جبرئیل رهبر لیبرالها نیز همواره خود را مسلمان عامل به فرایض مطرح کرده، به همین دلیل موضوع اسلامگرایی در برابر جریان ضددین آن چنان که در دیگر جوامع میان احزاب پیداست در لیبی مشاهده نمیشود، اما نحوهی نگاه متفاوت به اسلام از سوی احزاب سلفی که خود را آشکارا وامدار وهابیون عربستان میدانند در برابر جریان سیاسی اجتماعی اخوان که بیش از 80 سال سابقهی فعالیت در مصر و دیگر کشورهای عربی را دارد و توانسته به تفکری مبتنی بر یک جامعهی مدنی مبتنی بر احکام مترقی اسلام دست یابد، علت اصلی نبود ائتلاف میان اسلامگرایان بود. به نوعی میتوان گفت اخوانیها نهادینه کردن احکام اسلام را بر منافع گروهی ترجیح دادند و به این علت از اتحاد با بنیادگرایان سلفی سر باز زدند.
اگرچه لیبرالها انتخابات را به سود خود به پایان بردند اما نتوانستند اکثریت آراء را به دست آورند؛ بر پایهی قانون از 200 کرسی 120 کرسی متعلق به نامزدهای مستقل است و احزاب و گروه ها برای کسب اکثریت، نیازمند ائتلاف با 45 تا 55 نمایندهی مستقلاند.
این امر سبب شد آرای طرفداران جریانهای اسلامی شکسته شود و به نوعی لیبرالها توانستند از نبود ائتلاف اسلامخواهان بهره ببرند. به نظر میرسد در این مورد میتوان مسئلهی نبود ائتلاف را به سود اسلام خواهان تلقی کرد چراکه وجود دو عقیدهی کاملاً متضاد در رأس هرم قدرت سبب خواهد شد تا هزینهی آزمون و خطا در سیستم افزایش یابد و البته آنچه مسلم است بر پایهی منافع کلان جهان اسلام منافع مسلمانان نباید قربانی اختلاف نظر قدرتمندان شود.
به هر حال شاید بتوان توفیق نیافتن سلفیها در دستیابی به قدرت را در کشوری که هنوز قبایل در شرق و جنوب خواستار جدایی و تجزیهی لیبی هستند امری مبارک قلمداد کرد که این مهم طبعاً مرهون نگاه عملگرا و کارشناسانهی جریان اخوان به مسئلهی قدرت است. یکی از نکات مثبت انتخابات برای مسلمانان میتواند پایان کار «عبدالکریم بالحاج» مبارز عرب افغانی باشد که پس از مرگ بنلادن با ترک افغانستان و حضور در کشورش از راه حمایت مالی قطر، فرماندهی برخی گروههای شبه نظامی را عهدهدار شده است و با تشکیل حزب «الوطن» قصد داشت در قدرت بماند که البته این امر میسر نشد.
اما مهمترین نکته شاید مسئلهی امنیت در آیندهی لیبی است که اکنون بیش از هر امر دیگری مهم جلوه میکند. در لیبی هنوز افراطیون و طرفداران کلنل مخلوع دست از اسلحه نکشیدهاند و جنوب این کشور مأمنی شده برای تروریستهای «الشباب» و «القاعده» که در فکر جدا کردن نواحی جنوب لیبی از قسمتهای مرکزی هستند. این مسئله البته در بنغازی و بریقه به شکل فدرالیسم نیز مطرح شده که گویا شدت کمتری دارد. در هر حال دولت آینده برآمده از نظر نمایندگان چه لیبرال و چه اسلامی نیازمند همکاری با تمام قبایل و جریانهایی است که میتوانند در آیندهی امنیت و اتحاد لیبی واحد مشارکت داشته باشند.
*تحلیلگر مسائل دیپلماسی