ادب و هنر

آن‌قدر نرفتیم تا آمدند

سینماهای آمریکا و جهان در اکران تابستانه خود آثاری را روانه پرده های سینما کردند که نشان از ادامه سیاست گذاری بلند مدت فرهنگی این کشور در عرصه سینما دارد. سیاستهایی که بعید است در کوتاه مدت تغییر خاصی در آنها دیده شود اما افکار عمومی جهان را هدف گرفته است و این بار دست روی سوژه ای جدید گذاشته است؛ حمله به کاخ سفید!
محمد مهدی شیخ صراف - رامین خسروانی - این روزها بحث رابطه ایران و آمریکا، به همراه تبعات و عواقب آن بحث داغ تمام رسانه ها و جوامع خبری دنیاست. بحثی که با سفر حسن روحانی رئیس جمهور جدید ایران به نیویورک، سخنرانی او در سازمان ملل ، دیدار وزیر خارجه ایران و آمریکا و گفتگوی 15 دقیقه ای روحانی اوباما عرصه دیپلماتیک سیاسی را دستخوش تحولاتی جدید کرده است. فارغ از آنچه در عرصه سیاست و دیپلماسی در حال وقوع است، سینماهای آمریکا و جهان در اکران تابستانه خود آثاری را روانه پرده های سینما کردند که نشان از ادامه سیاست گذاری بلند مدت فرهنگی این کشور در عرصه سینما دارد. سیاستهایی که بعید است در کوتاه مدت تغییر خاصی در آنها دیده شود اما افکار عمومی جهان را هدف گرفته است و این بار دست روی سوژه ای جدید گذاشته است؛ حمله به کاخ سفید!

شمایل جدید تروریسم

بعد از وقایع یازده سپتامبر و حملات تروریستی به برج های مرکز تجارت جهانی و همچنین ساختمان پنتاگون دشمنانی که توسط هالیوود برای مخاطبان به شمایل تروریسم تبدیل شده هویت تازه ای پیدا کردند. گرچه این شمایل به طور مشخص و مطلق تنها متوجه مسلمانان نیست، اما پرداختن به مسلمانان در هالیوود و پروژه های اسلام هراسی کمپانی های مرتبط امر مسلم و غیرقابل انکاری است. مسلمانانی با تفکرات تندرو که آمریکا و متحدانش را به عنوان مظهر شیطان می شناسند و برای نابودی او دست به هرکاری می زنند. در این بین خطر دشمنان قدیمی از قبیل روسها کمرنگ تر شده و در کنار مسلمانان دشمن تازه ای چون کره شمالی پا به میدان می گذارد. پرداختن به چهره های این چنین و یادآوری خطری که هر یک ممکن است برای کشور آمریکا و متحدان آن به همراه بیاورد در ساده ترین حالت آن به توجیهی تبدیل می شود بر سیاست های سلطه جویانه و جنگ طلبانه آمریکا.

به هر حال سلطه گری و جنگ افروزی آمریکا در داخل این کشور نیز مخالفانی دارد. مخالفانی که حاضر نیستند به راحتی بر زورگویی های مسئولین حکومتی کشور خود چشم بربندند. شاهد این امر نیز برنامه اخیر آمریکا برای جنگ با سوریه بود. مخالفت های بسیاری در داخل همین کشور صورت گرفت که در نبود این مخالفت ها شاید تصمیم دولت مردان آمریکا مبنی بر تعلیق حمله به سوریه امروز شکل تازه ای به خود می گرفت. از این رو طبیعی است که هر عاملی که بتواند رای بیشتری را از سوی مردم و نمایندگان قانونی آنان در پارلمان به سوی سیاست سلطه طلبی مسئولین حکومتی متمایل سازد پسندیده و مطلوب است. یکی از رسانه هایی که در این عرصه پیشتاز بوده و برنامه های آن نیز در اذهان مخاطبان جهانی تاثیر بسیار دارد هالیوود است.

رسانه ای که در جریان حمله آمریکا به عراق علیرغم تمام انتقادات و مخالفت های داخلی و خارجی وفاداری خود را به حکومت آمریکا به نمایش گذاشته و تاثیر این امر را نیز بر تفکر غالب به اثبات رساند. مخاطب هالیوود امروز با چهره ای مواجه است که خطر آن تنها مربوط به خارج از مرزهای آمریکا نیست. دشمن ایالات متحده در زمان وقایع یازده سپتامبر ثابت کرد که قدرت و جرعت نفوذ به مرزهای این کشور را دارد از این رو چهره ای که امروز هالیوود از دشمن واقعی برای مخاطب خود به نمایش می گذارد دشمنی است که اگر زود به سراغ او نرویم او به سراغ ما خواهد آمد. او حتی توانایی این را دارد تا کاخ سفید به عنوان قلب تپنده حکومت این کشور را به تسخیر خود در بیاورد درحالی که مسئولین حکومتی با تمام قوای خود نیز از بازپس گیری آن عاجز اند. در ادامه مطلب به دو فیلم پرفروش سال ۲۰۱۳ که به هر دو داستان حمله به کاخ سفید را روایت می کنند خواهیم پرداخت.

المپیوس سقوط کرده است

در یک شب زمستانی همسر رئیس جمهور آمریکا بر اثر سانحه ای جان خود را از دست می دهد. مایک بنینگ رئیس محافظان با وجود اینکه موفق می شود در این حادثه جان رئیس جمهور را نجات دهد از مسئولیت خود برکنار شده و به یک کارمند پشت میز نشین تبدیل می شود. مدتی می گذرد کره شمالی و جنوبی در آساتانه ی جنگی تازه هستند و گروهی از مسئولین حکومتی کره جنوبی برای انجام پاره ای مذاکرات و درخواست کمک از رپیس جمهور آمریکا به کاخ سفید آمده اند. این گروه که در ادامه مشخص می شود مزدوران کره شمالی هستند کاخ سفید را به تسخیر خود در می آورند و رئیس جمهور را نیز به گروگان می گیرند. در این بین مایک به طور اتفاقی به ساختمان کاخ سفید راه می یابد و در شرایطی که با نقشه پلید متجاوزین کاخ سفید، جهان در شرف جنگی هسته ای قرار دارد چشم امید مسئولین حکومتی آمریکا به مایک و توانایی های او دوخته شده تا بتواند همه را از این مخمصه نجات دهد...

المپیوس سقوط کرده (۲۰۱۳) ساخته کارگردان آمریکایی آنتونی فوکوا است که از او فیلمهایی چون روز تمرین (۲۰۰۱) و یا تک‌تیرانداز (۲۰۰۷) را به خاطر داریم. فیلم شروع نسبتا خوبی دارد که به حادثه مرگ همسر رئیس جمهور ختم می شود. با سه تن از شخصیت ها آشنا می شویم. مایک بنینگ محافظ (جرالد باتلر)، رئیس جمهور بنجامین آشر (آرون اکهارت) و فرزند آقای رئیس جمهور یعنی کانر. سه نفری که بهترین بازی های فیلم را تا به انتها از خود به نمایش می گذارند. اما با شروع تسخیر کاخ سفید و بالاگرفتن مایه های اکشن فیلم، باوجود پایداری بازی های خوب یاد شده در مجموع شاهد افت فیلم هستیم. مایک به شیوه ابرقهرمانان رمان های مصور وارد کاخ می شود و یکی پس از دیگری تروریست ها را به هلاکت می رساند. تصویر فانتزی که مانع از ایجاد ارتباط مستقیم میان مخاطب و قهرمان داستان می شود. باور و پذیرش افعال قهرمان نیز از این نقطه داستان تا به انتها تقریبا غیر ممکن است.

شخصیت درخور توجهی که در این فیلم به تصویر در می آید و علیرغم قابلیت های بسیارش به شایستگی مورد استفاده قرار نمی گیرد شخصیت فوربز است. این شخص که در زمان مسئولیت مایک نیز در گروه محافظان رئیس جمهور حاضر بوده اکنون با همدستی با نیروهای متجاوز راه آنها را برای رسیدن به مقاصد شومشان هموار می سازد. شخصیتی با مختصاتی این چنین در فیلمی مشابه به تصویر کشیده می شود که مقایسه آن با کارکتر فوربز خالی از لطف نخواهد بود.

سقوط کاخ سفید

کیل می خواهد به کادر تیم حفاظت رئیس جمهور آمریکا بپیوندد. او با آگاهی از علاقه دختر کوچکش به مسائل سیاسی و به طور مشخص به رئیس جمهور سویر در روز مصاحبه امیلی را به همراه خود به کاخ سفید می آورد. در شرایطی که رسانه ها از تفاهمات اخیر رئیس جمهور آمریکا با مسئولان حکومت ایران می گویند اشخاصی مسلح با ترتیب انفجاری کاخ سفید را به تسخیر خود در می آورند. کیل که تصادفا در این مخمصه گرفتار شده امکان این را می یابد تا قابلیت های خود را به نمایش بگذارد. او ابتدا با نگرانی از وضعیت دخترش با تروریست ها وارد درگیری شده اما در ادامه و در برخورد با رئیس جمهور تلاش می کند تا جان فرد مهمتر که زندگی انسان های بسیاری به او بستگی دارد را نجات دهد. رئیس نیروهای متجاوز نیز کسی نیست جز فرمانده کادر حفاظت رئیس جمهور. او که پسر خود را در راه کشور و در جنگ از دست داده حالا قصد دارد تا با دست یابی به تسلیحات موشکی کشور خود کاری را که رئیس جمهور و حکومت نیمه تمام گذاشته اند را به اتمام برساند. او هدف تسلیحات موشکی را تاسیسات هسته ای ایران قرار می دهد...

سقوط کاخ سفید (۲۰۱۳) ساخته رولند امریک است که از او فیلم هایی چون روز استقلال (۱۹۹۶) و گودزیلا (۱۹۹۸) را به خاطر داریم. فیلم اخیر نیز با توجه به ساخته های پیشین و نه چندان درخور نظر این کارگردان یک عقبگرد در مسیر فیلمسازی حرفه ای به حساب می آید. رنگ و بوی سفارشی بودن از سر روی فیلم می بارد. شاهد آن نیز یکی استفاده از بازیگران نامداری است که هرکدام تنها دقایقی را برای حضور در کادر تصویر می یابند و همینطور صحنه های پرخرج و چشمگیر اکشن که اغلب تناسب چندانی با خط اصلی داستان ندارد. علت عمده شکست فیلم نیز همین است.

از جذابیت های ایده ی داستان نباید غافل بود اما ایراد اصلی متوجه پرداخت آن و شخصیت هایی است که داستان حول محور آنان شکل می گیرد. شخصیت ها توخالی هستند و بیشتر به مهره هایی جهت سرپوش گذاشتن بر خلا های منطق داستان بدل می شوند. از این رو تلاش بازیگران نیز در مجموع به هدر می رود. که از جمله آن می توان به جیمز وود ایفاگر نقش واکر اشاره کرد. شخصی که حکومت کشور خود را مسبب کشته شدن پسرش می داند اما قائل است اگر قرار به جلوگیری از اتلاف خون پسرش باشد باید خواسته مردم و حکومت آمریکا محقق شود و آن انهدام تاسیسات هسته ای ایران است. رئیس جمهور آمریکا در آخرین تلاش های خود برای بازداشتن واکر از مقصود شومش اعلام می دارد که «ایران بمب اتمی ندارد» و واکر با تایید حرف او می گوید که «...اما خواهد داشت!» در تمام طول فیلم تصور بر این است که واکر یک خائن است و برای تلافی کشته شدن پسرش و یا بخاطر پول دست به این اقدام زده اما به ناگاه ورق بر می گردد و معلوم می شود که او هدفی والاتر دارد.

نگاه دقیق یا توهم؟

در مجموع و جدای از تمام تشابهات مضمونی این دو فیلم المپیوس... از هر جهت فیلم موفق تری است. به لحاظ آمار فروش این فیلم با بودجه ۷۰ میلیون دلاری ساخته شده و حدود ۹۸ میلیون دلار فروش کرده است. این در حالی است که بودجه فیلم سقوط کاخ سفید حدود ۱۵۰ میلیون دلار و فروش آن رقمی در حدود ۷۳ میلیون دلار بوده است. البته اگر صاحب قلم تا به اینجا محکوم به توهم توطئه نگردیده باشد تنها با در نظر داشتن اختلاف این ارقام به سادگی می توان دریافت که گویا مسئله ای مهمتر از فروش بلیط برای سرمایه گذاران این فیلم وجود داشته. مسائلی که در ابتدای متن به پاره ای از آنان اشاره شد. خطر وجود دشمنی اینچنین که بتواند قلب سیاسی جامعه ای را در کشور خود به زانو در بیاورد و مهمترین مقام مسئول آن را گروگان بگیرد برای هر جامعه ای هراس آور است و تقریبا هر روشی برای مهار تاثیر مخرب آن از سوی حکومت مسئول را توجیه می سازد.

شخصیت هایی چون واکر و معاون رئیس جمهور در فیلم سقوط کاخ سفید بیشتر از اینکه شمایل فردی خائن را داشته باشند چهره ی قربانی را می یابند. قربانی که به دلیل فشارهایی که از سوی بیگانه به آنها وارد شده علیرغم میل باطنی آنها را به ایستادن در مقابل دولت و حکومت کشور خود واداشته است. گویا همچنان دشمن واقعی و مسبب تمام مشکلات در جایی خارج از مرزها به سر می برد. دشمنی که نباید از آن غافل بود و دیر یا زود باید به سراغ او رفت. قبل از اینکه او بخواهد به سراغ شما بیاید. مکالمه واکر و رئیس جمهور را در ذهن مرور می کنیم. ممکن است ایران هم اکنون بمب اتم نداشته باشد اما در آینده خواهد داشت! اگر یازده سپتامبر به عنوان حقیقتی بود که به وقوع پیوست بپذیریم بنابر این حاکمیت آمریکا برای جلوگیری از فراموشی آن نیاز دارد علاوه بر بازسازی وقایعی این چنین به وقایع احتمالی که از قابلیت های دشمنان حقیقی ملت می گویند نیز پرداخته شود. وقایعی که به کمک جلوه های تصویری و تحت عنوان سرگرمی بر پرده سینما نقش بستند اما به مرور زمان و با حوادث و رخدادهای آینده معانی تازه ای به خود خواهند گرفت. به خصوص وقتی در کنار ایران آمریکا سوریه را نیز به حمله نظامی تهدید کند و خبر تعطیلی دولت فدرال آمریکا به خاطر بحران اقتصادی در همه رسانه های دنیا پیچیده باشد.

https://shoma-weekly.ir/bXCJsV