اندیشه

آن سوی پشت بام اسلام هراسی

آیا براستی این سبک زندگی که پس از مرگ انسان بگویند او آن قدر خوب بود که «هیچ» دشمنی نداشت، قابل تمجید است؟
مریم رضایی- بسیاری شاعر این شعر مشهور را نمی شناسند و گاه هم آن را غلط می خوانند، اما با این حال آخرین بیت یکی از غزلهای «عرفی شیرازی» آنچنان مشهور شده است که گهگاه به عنوان ضرب المثل در کلام عموم جاری می گردد:

چنان با نیک و بد عرفی، به سر بر کز پس مردن

مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

آیا براستی این سبک زندگی که پس از مرگ انسان بگویند او آن قدر خوب بود که «هیچ» دشمنی نداشت، قابل تمجید است؟

این خصلت «صلح کل» نامیده می شود و از سوی برخی فرقه های عرفانی به عنوان اوج تکامل ترویج میگردد. همچنین یکی از اعتقادات مهم صوفیان «صلح کل» است بدین معنا که آنان هیچ دین و مذهب و آئینی را غلط نمی شمارند و هیچ کدام را بر دیگری امتیاز نمیدهند. در نظر آنان دیانت اسلام با بت پرستی یکی است و کعبه و میخانه و صمد و صنم یکی است و صوفی پخته، هیچ وقت ناظر به این نیست که انسان پیرو چه مذهبی است یا صورت عبادت او چیست؟آنها اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت می شمارند و معتقدند که وابستگی به مذهبی خاص، مانع و حائل در راه وصول به حق است لذا می گویند: صوفی موحد باشد و ابن الوقت و موحّد و لامذهب و قلندر یک معنا است. یا می گویند: صوفی موحد است، موحد غیر محدد است، مذهب در حدّ است و او رو به بی حدی است پس در مذهب نباشد!این نگاه از چند منظر قابل نقد است؛ نخست آنکه عقلا چنین رویکردی با تفکر انسان دارای هدف سازگار نیست زیرا آنکه افقی را مد نظر دارد، نمی تواند پای در هر مسیری گذارد و با هرگونه تفکری سازگار گردد؛ مگر آنکه دورویی و نفاق پیشه نماید. حرکت موافقت و مخالفت بر می انگیزاند و اگر کسی متوقف نباشد ناگزیر دارای دوست و دشمن خواهد بود.بدیهی است که این نگرش به لحاظ نقلی نیز مردود است. «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَهِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (سوره مبارکه آل عمران آیه 85) آیات مکرر دیگر نیز بر این تصریح دارد که تنها راه رسیدن به خدا اسلام است. اگر هر گونه دین و مذهبی موجه محسوب شود و تنها موحّد بودن و وصول به حقیقت کافی باشد، ضرورت عبادات و تکالیف شرعی که سرباز زدن از آن ها مساوی با داخل شدن در عذاب الهی است چه می شود؟ اگر صوفی خود را مسلمان بداند، بر هر مذهبی نیز باشد ناگزیر از آن است که شریعت مصرح در قرآن کریم را به رسمیت بشناسد و این به معنای وجوب برخی اعمال و حرمت برخی دیگر است.

جنبه سوم تصریح قرآن کریم بر ضرورت دشمنی با برخی اقوام است. تا آنجا که می فرماید «فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّى یُهَاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ  فَإِن تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ  وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَلَا نَصِیرًا « (سوره مبارکه نساء آیه 89) (از میان ایشان براى خود، دوستانى اختیار مکنید تا آنکه در راه خدا هجرت کنند. پس اگر روى برتافتند، هر کجا آنان را یافتید به اسارت بگیرید و بکشیدشان؛ و از ایشان یار و یاورى براى خود مگیرید.) و از این دست آیات که به صراحت دستور بر کشتن مفسدین و پرهیز از نرمش با آنها دارد و مبطل عقیده «صلح کل» است، در قرآن کریم کم نمی باشد.

در بیان رسول اکرم و ائمه اطهار (صلوات الله علیهم اجمعین ) نیز تبیین این آموزه قرآنی فراوان است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند:«بهترین کارها دوستی و دشمنی در راه خداست» (روایت 390 از نهج الفصاحه) یعنی دوست داشتن کسانی که در مسیر الهی عده ای در صراط مستقیم و نیز دشمن شمردن عده ای که بر مسیر انحراف از راه الهی هستند. امری که به فرمایش امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) پولاریزه پذیر نیست، «ما اختلفت دعوتان الاّ کانت احدیهما ضلاله؛(حکمت 174 نهج البلاغه) آن گاه که دو نفر در برابر هم به تبلیغ پرداختند به طور حتم یکی از آنان گمراه است.» امام علی (علیه السلام) آن مظهر عدل که صوفیان مدعی پیروی از ایشان هستند از کسی که سر مویی از حق تخلف کند به تنگ آمده می فرماید: «ولعمری ما علیَّ من قتال من خالف الحق و خابط الغیّ من ادهان و لا ایهان؛(خطبه 24 نهج البلاغه) به جان خودم سوگند که در جنگیدن با کسی که مخالفت حق کرده و در راه ضلالت و گمراهی قدم نهاده است مسامحه و سستی نمی کنم.» البته این نافی ارزش بالای صلح در اسلام نیست. اسلام میان کافر حربی و کافر ذمی و کافر معاهد، فرق می گذارد . دسته اول از نظر جان و مال، محترم نیستند  ولی دسته دوم و سوم، هم جانشان محترم است و هم مالشان  مگر این که از ذمه یا معاهده خارج شوند و با برافروختن آتش جنگ، در جبهه کفار حربی قرار گیرند. در غیر از کافر حربی اسلام دستوراتی برخاسته از صلح طلبی دارد و حتی شاهد آن هستیم که برای دعوت به دین امر بر ملاطفت دارد. آنچنان که در آیات 43 و 44 سوره طه به حضرت موسی و برادرش امر می کند تا با فرعون به نرمی و مدارا سخن گویند.

در عین حال هرگاه به مقتضای روایات بپذیریم که دین همان محبت است، و در گوهر ناب و پاک دین هیچ عنصری راه ندارد و هیچ چیزی به عنوان جنس و فصل و صورت و ماده و مقوم ذات در ساختار آن نیست، باید بپذیریم که دین و محبت، دو مفهوم متساوق دارند؛ یعنی مفهومها مغایر و مصداقها یکی است.  لازمه این محبتی که عین دین است، بغض و عداوت نیز هست زیرا هر جاذبه ای همراه با دافعه ای است  از این رو در همان موضوع حضرت موسی (ع) نیز آنگاه که قوم وی پس از مشاهده براهین و معجزات ایمان میآورند اما با تأخیر در بازگشت موسی از طور به گمراهی باز می گردند، زبان موسی (علیه السلام) دیگر « غَضْبَانَ أَسِفًا» (خشمگین و اندوهناک) است و نه « قَوْلًا لَّیِّنًا» همچنین نفی «صلح کل» بودن و ضرورت دشمنی با دشمنان خدا به معنی عبور از مرز انصاف در عداوت نیست. آنچنان که در مصحف کریم آمده است «در راه خدا با آنان که به جنگ و مقاتله با شما برخاسته اند جهاد کنید لکن ستمکار نباشید که خداوند ستمگران را دوست نمی دارد» (آیه 190 از سوره مبارکه بقره)یکی از زیباترین تفسیرها در حد و مرز رفتار نرم یا دشمنانه را می توان در این مناجات حضرت زینالعابدین (علیه السلام) یافت: «ای خداوند در این ماه ما را موفق دار که ... با آن که در حق ما ستمی روا داشته به مقتضای انصاف رفتار کنیم و با آن کس که با ما دشمنی ورزیده دوستی کنیم جز آن کسانی که به خاطر رضای تو با آنان دشمن شده ایم که با چنین دشمنی هیچ گاه سخن از دوستی نگوئیم و همدل نشویم.» آنچه پس از حادثه 11 سپتامبر رخ داد، از یکسو ارائه چهره یک اسلام خشن بود و از سوی دیگر جلوه دادن چهرهای رحمانی از اسلام که «صلح کل» است. این امر ابزار فرهنگساز غرب همچون هالیوود کاملاً ملموس است. از این رو همانقدر که به انزوای اسلام طالبانی نیازمندیم، به انزوای چنین قرائتی نادرستی از اسلام که مطلوب نظام سلطه برای گسترش سیطره خویش است نیز احتیاج داریم.

https://shoma-weekly.ir/lvYiqe