قبل ازعملیات کربلای 4 و 5 مجروح شدم و دیگر او را ندیدم. سالها بعد وقتی از مزار شهدا در بهشت زهرا می گذشتم به مزار شهید آزمایش برخوردم.
سیدپیمان عبدمنافی- در منطقه دوستی داشتیم به نام آزمایش. قد رشیدی داشت. یک بار از او پرسیدم: چرا ازدواج نمیکنی؟ آرام به طوری که کسی نشنود، گفت: «من بسیجیم و هیچکس این را نمی داند». راست میگفت، همه بچههای گردان از جمله خودم فکر می کردیم او پاسدار است. پس ادامه داد: «بعد از چند سال جبهه اگر با دست خالی برویم خواستگاری تحویلمان نمی گیرند چه رسد به این که پاسدار هم نیستیم.»
پرسیدم: «چرا رسمی سپاه نمیشوی؟»
خندید و گفت: «هنوز لیاقت ندارم. قبل ازعملیات کربلای 4 و 5 مجروح شدم و دیگر او را ندیدم. سالها بعد وقتی از مزار شهدا در بهشت زهرا می گذشتم به مزار شهید آزمایش برخوردم.