شیخ علی اندرزگو از منزل سوژه با احمد نصیری فرید با تلفن تماس گرفته و پس از تعارفات معموله عنوان نمود : اندرزگو : ساعت 12 کاری شما ندارید احمد نصیری : نه اندرزگو : جائی نمیری سرکاری نمیری احمد نصیری : میروم، نمیروم اندرزگو : میخواستم در دکان اکبر یک سری چیز بود یک خورده من جنس خریدم گوش دادی و جنسهای شما هم میگوید مثل اینکه حاضر است گوش دادی.
احمد نصیری فرید : کی به شما گفته اندرزگو : حالا اونها را میخواستم بدهی درب منزل مُری، جنس ما را احمد نصیری فرید : ساعت 12 بروم اندرزگو : چون اکبر در حال حاضر خودش اینجاست احمدنصیری فرید : نمیشه الان ببرم اندرزگو : الان چون خودش نیست آنجا و جنسها در دکان اکبر بیارید در خانه مری و من در آن دکان نمیرم آخه احمد نصیری فرید : خود اکبر بیاورد اندرزگو : خود اکبر میگفت که درب دکان کسی نیست ببین آخه یک پیراهن و شلوار توی آنچیزهائی که آوردم هست و مری از من میخواست و میگفت من زیر شلواری ندارم.
احمد نصیری فرید : اینها هم که خانه من است بیاورم اندرزگو : اونائی که خانه شما است اونائی که در پلاستیک میباشد بیاور و بقیه باشد.
احمد نصیری فرید : اونائی که توی پلاستیک است بیاورم درب دکان اکبر آقا اندرزگو : همان جنس هائی را که میاوری درب منزل مرتضی اونا را هم بیاور اونجا احمد نصیری فرید : خیلی خوب اندرزگو : آقا جان بیا آنجا خودم با تو کار دارم، یک صورتی دادم خانه با تو صحبت میکنم.
احمد نصیری فرید : باشد بعدا اندرزگو : باشد بعدا حالا که میخواهیم مسافرتی اینوری بکنیم حالا با هم صحبت میکنیم به ببینم چی احمدنصیری فرید : حالا اگر ساعت 12 نیایم چه میشود اندرزگو : چی احمد نصیری فرید : ساعت 12، اکبر که ساعت یک می آید ساعت 12 نمیآید.
اندرزگو : اکبر آقا (صدا میکند) حالا بگذار با اکبر صحبت کنم ببین احمدنصیری فرید : بله اندرزگو : باشه ببینم مرتضی میاید حالا، حالتا که خوبی، پایت که خوبه احمد نصیری فرید : حالا چکار کنم اندرزگو : هیچی دیگه به مرتضی میگم که خودش بیاورد احمد نصیری فرید: خودش یعنی میاورد اندرزگو : آره میروم خانه مرتضی با مرتضی یک کاری داریم همان جنس هائی که قرار است بخریم میرویم دنبالش ملتفت عرضم هستی احمد نصیری : خوب اندرزگو : بناست با مرتضی برویم خانه آنهاو کلید بمن داده و من میروم خانه شان و بناست بیاید خانه، آنوقت اکبر آقا میگوید سر ساعت 12 جنسها حاضر است اگر میخواهی بیائید بروید میخواستم هم پیراهنی زیر شلواری او آورده بشه احمد نصیری : عیبی نداره من میاورم اونا را بدرب منزل اکبر آقا من نمیایم آنجا اندرزگو : خیلی خوب نیائی اونجا بهتره احمد نصیری فرید : حالا مادرش هم من را می بیند اندرزگو : خیلی خوب عیبی نداره پایت که بهتره نرفتی مداوا کنی احمد نصیری فرید : نه خوب من شما را کی ببینم اندرزگو : من منزل اکبر آقا هستم و موتور دارم الساعه میایم منزل شما و احمد نصیری فرید در جواب گفت مغازه ها تعطیله من خانه هستم و خداحافظی نمودند.
منبع:کتاب شهید حجتالاسلام سید علی اندرزگو به روایت اسناد ساواک
