در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرس، که القاب برای او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک مینمود. و تاکسی آن زمان را درک نکرده باشد. ارزش این شخصیت عالیمقام را نمیتواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکاریهای اوست . و اینک که با سر بلندی از بین ما رفته است، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم

محمد مهدی اسلامی- هر سال 10 آذر ماه با نام روز مجلس تکریم می شود و گهگاه نیز از شهید آیت الله مدرس که 75 سال قبل در چنین روزی شربت شهادت نوشید، یادی گذرا می شود. اما اگر صحیفه نور را ورق بزنیم بارها نام مدرس به عنوان الگوی مجلس و حتی
دیگر قوا از سوی امام تکرار شده است. به عنوان نمونه زمانی که پس از استعفای بخشی از دولت مهندس میرحسین موسوی و در آستانه دومین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی آقایان عسکراولادی، مرحوم امانی، لبّانی، رخ صفت و حاج حیدری به محضر امام رفتند، معظم له فرمودند: "سعی کنید مثل مرحوم مدرس را انتخاب کنید- البته مثل مدرس که به این زودیها پیدا نمیشود، شاید آحادی مثل مدرس باشند- کسانی را که انتخاب میکنید باید مسائل را تشخیص دهند، نه از افرادی باشند که اگر روس یا امریکا یا قدرت دیگری تشری زد بترسند، باید بایستند و مقابله کنند. شما بازارها را بیدار کنید تا در تهران و سایر جاها اشخاص خوبی را به مجلس بیاورند، تا مجلس آینده ما از مجلس فعلی بهتر باشد." (1)
در برگی از یادداشتهای مدرس میخوانیم: "بزرگان وبرگزیدگان جهان، تا زندهاند غریب و تنهایند ولی بعد از مرگ آنان همه ادعا میکنند، که آشنا، هم سخن و هم فکرشان بودهاند." (2)
مدرس در زمان حیات خود، این تنهایی و غربت را کاملا احساس نموده و در بسیاری از موارد نیز به آن اشاره کرده است. در سفر اصفهان که یکی از سفرهای تاریخی اوست به دیدار کنندگان خود در مدرسه چهارباغ که همه از علما و مشاهیر آن دیارند میگوید:
"شما مرا، نه علی(ع) میدانید که به حکم وظیفه و اعتقاد خود همراهی و یاریم کنید و نه عمر که برای صلاح و مصلحت روزگار تنهایم نگذارید." (3)
مدرس به خوبی آگاه است که در میان جامعه زمان خود، عقیده و کلامش غریب و ناشناخته است، تاریخ هم این تنهایی و غربت را در تمام زندگی او میشناسد، اگرچه شهرتی جهانی دارد. جامعهای که در آن روزگار مدرس را میشناخت و گرامیش میداشت برای این بود که قهرمانی رشید و فداکار در جریان مبارزه با دیکتاتوری رضاخان در میان آن همه سکوت و ارعاب یافته بود، در نظر آنان مدرس تنها سیاستمداری بود که با حریف قوی پنجهای یکپارچه مینمود که سیاست و سپاه امپراطوری نیرومندی پشتیبان او بود، در حالی که حالا بخوبی میدانیم وجود مدرس و نیروی فعاله شگفتانگیز او در همین یک بعد خلاصه نمیشود، تک فردی او در زمینه سیاست دروازههای تاریخ را بر روی او گشود و او را وارد دنیای جاودانگیها نمود و این خود موجب آن شد که تواناییهای منحصر بفرد و وسعت دیدار و در ابعاد دیگر زندگیش تحت الشعاع فعالیتهای سیاسی او قرار گیرد:
مرد سیاسی باید جامعیت داشته باشد جامعیت در علومی که من حیث المجموع بتواند دنیای موجود را بشناسد و یک قرن جلوتر از خود به پیش رود.(3)
مدرس سیاست را علم میداند و آن را از علوم نظری میپندارد برای عقیده و نظر هر کسی هم ارج و ارزش خاص همان نظر قائل است ولی اعتقاد دارد در کار سیاست واپسنگری و محدود بودن اندیشه و تفکر سیاسی در چهار دیواری محیط خویش و مقطع زمانی مشخص تنگ نظری سیاسی را مینمایاند چنان به نظر میرسد که مدرس اعتقاد دارد سیاستمداری که تا یک قرن بعد از خود را مورد توجه قرار میدهد و فعل و انفعالات آن را در نظر میگیرد در علم سیاست جامعیت دارد اگر میگوید: امروز در مملکت شما من هیچ دماغی را سراغ ندارم که در سیاست بالاتر و قویتر از خودم باشد. ناظر بر همین جریان دقیق فکری او است. برای تفهیم بیشتر فلسفه سیاسی خود در یکی از نطقهای خویش برای مجلسیان که درک سخن و نظراتش برایشان مشکل است به سادگی بیان میدارد: "اگر کاری را بدون تحقیق و از روی شبهه دولت و وزراء انجام دادند، نه تنها ضرر اساسی برای ما دارد بلکه ضرر کلی برای استقلال و آزادی اولادان ما تا پنج هزار سال بعد دارد."(4)
او تنها نسبت به نسل زمان خود احساس مسئولیت نمیکند بلکه بار سنگین و توانفرسای دفاع از حقوق فردی و اجتماعی اولادان پنج قرن بعد سرزمینمان را به دوش دارد، درک عمق و ژرفای حیرتانگیز سخن او برای مجلسیان که رضاخان را پدر ملت و قهرمان نجات کشور میدانند و در حقیقت شعاع دیدشان به انتهای بینی آنان نرسیده کور میشود، نه تنها مشکل است بلکه مطلقاً باور نکردنی است و غربت و تنهایی او هم پدیده همین تفاوت و شکاف بی انتهایی است که ما بین او و همکاران و اقرانش وجود دارد. او در آن عصر از ضرورت تدوین متون دانشگاهی بومی سخن می گوید: "مکرر این مطلب را عرض کردهام، باید تمام علوم و فنونی که به سوی مملکت جلب میشود و ما بدان نیازمندیم به لسان اهل این مملکت ترجمه شود و عمومیت پیدا کند، تا در این مملکت دارالترجمه تأسیس نشود و علوم و فنون و صنایعی را که محل احتیاج ما است ترجمه نکند مملکت اصلاح نمیشود بلکه مالیه مملکت میرود، اخلاق مملکت میرود، ادبیات مملکت میرود. این وظیفه وزارت معارف است که باید انجام دهد ولو اینکه هزینه آن هم بسیار سنگین باشد."(5)
در کنار ژرف اندیشی وی ، پشتکار و وجدان عمل شهید مدرس نیز الگویی مثال زدنی است. با آنکه مدرس از کبر سن برخوردار است، از 1100 جلسه علنی مجلس شورای ملی دوره دوم تا ششم، بیش از 137ساعت سخن گفته است که چیزی قریب به 8 درصد کل آن می شود. به عبارت دقیق تر او با تسلط بر دستور جلسه و متکی بر فقه پویا سخن می رانده و مقطع افتتاح دوره دوم که در اصفهان بوده و سپس به عنوان نماینده طراز اول علما عازم گردیده و نیز یک سفر دیگر به اصفهان و مدت بستری بودن در بیمارستان به علت عارضه ذات الریه و همچنین ترور مشهور غیبت دیگری نداشته است.
با این وصف چندان جای تعجب نیست که امام درباره وی بنویسند:" در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرس، که القاب برای او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک مینمود. و تاکسی آن زمان را درک نکرده باشد. ارزش این شخصیت عالیمقام را نمیتواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکاریهای اوست . و اینک که با سر بلندی از بین ما رفته است، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم"
پی نوشت ها:
1- صحیفه امام، ج18، ص 276
2- یاد، شماره 28 ، صفحه 113
3- همان
4- مذاکرات مجلس شورای ملی، جلسه 52 از دوره ششم
5- خاطرات سید مهدی فرخ (معتصم السلطنه)،پرویز لوشانی، انتشارات امیرکبیر، جلد اول و دوم ص 12
6- صحیفه امام، ج19، ص 74

در برگی از یادداشتهای مدرس میخوانیم: "بزرگان وبرگزیدگان جهان، تا زندهاند غریب و تنهایند ولی بعد از مرگ آنان همه ادعا میکنند، که آشنا، هم سخن و هم فکرشان بودهاند." (2)
مدرس در زمان حیات خود، این تنهایی و غربت را کاملا احساس نموده و در بسیاری از موارد نیز به آن اشاره کرده است. در سفر اصفهان که یکی از سفرهای تاریخی اوست به دیدار کنندگان خود در مدرسه چهارباغ که همه از علما و مشاهیر آن دیارند میگوید:
"شما مرا، نه علی(ع) میدانید که به حکم وظیفه و اعتقاد خود همراهی و یاریم کنید و نه عمر که برای صلاح و مصلحت روزگار تنهایم نگذارید." (3)
مدرس به خوبی آگاه است که در میان جامعه زمان خود، عقیده و کلامش غریب و ناشناخته است، تاریخ هم این تنهایی و غربت را در تمام زندگی او میشناسد، اگرچه شهرتی جهانی دارد. جامعهای که در آن روزگار مدرس را میشناخت و گرامیش میداشت برای این بود که قهرمانی رشید و فداکار در جریان مبارزه با دیکتاتوری رضاخان در میان آن همه سکوت و ارعاب یافته بود، در نظر آنان مدرس تنها سیاستمداری بود که با حریف قوی پنجهای یکپارچه مینمود که سیاست و سپاه امپراطوری نیرومندی پشتیبان او بود، در حالی که حالا بخوبی میدانیم وجود مدرس و نیروی فعاله شگفتانگیز او در همین یک بعد خلاصه نمیشود، تک فردی او در زمینه سیاست دروازههای تاریخ را بر روی او گشود و او را وارد دنیای جاودانگیها نمود و این خود موجب آن شد که تواناییهای منحصر بفرد و وسعت دیدار و در ابعاد دیگر زندگیش تحت الشعاع فعالیتهای سیاسی او قرار گیرد:
مرد سیاسی باید جامعیت داشته باشد جامعیت در علومی که من حیث المجموع بتواند دنیای موجود را بشناسد و یک قرن جلوتر از خود به پیش رود.(3)
مدرس سیاست را علم میداند و آن را از علوم نظری میپندارد برای عقیده و نظر هر کسی هم ارج و ارزش خاص همان نظر قائل است ولی اعتقاد دارد در کار سیاست واپسنگری و محدود بودن اندیشه و تفکر سیاسی در چهار دیواری محیط خویش و مقطع زمانی مشخص تنگ نظری سیاسی را مینمایاند چنان به نظر میرسد که مدرس اعتقاد دارد سیاستمداری که تا یک قرن بعد از خود را مورد توجه قرار میدهد و فعل و انفعالات آن را در نظر میگیرد در علم سیاست جامعیت دارد اگر میگوید: امروز در مملکت شما من هیچ دماغی را سراغ ندارم که در سیاست بالاتر و قویتر از خودم باشد. ناظر بر همین جریان دقیق فکری او است. برای تفهیم بیشتر فلسفه سیاسی خود در یکی از نطقهای خویش برای مجلسیان که درک سخن و نظراتش برایشان مشکل است به سادگی بیان میدارد: "اگر کاری را بدون تحقیق و از روی شبهه دولت و وزراء انجام دادند، نه تنها ضرر اساسی برای ما دارد بلکه ضرر کلی برای استقلال و آزادی اولادان ما تا پنج هزار سال بعد دارد."(4)
او تنها نسبت به نسل زمان خود احساس مسئولیت نمیکند بلکه بار سنگین و توانفرسای دفاع از حقوق فردی و اجتماعی اولادان پنج قرن بعد سرزمینمان را به دوش دارد، درک عمق و ژرفای حیرتانگیز سخن او برای مجلسیان که رضاخان را پدر ملت و قهرمان نجات کشور میدانند و در حقیقت شعاع دیدشان به انتهای بینی آنان نرسیده کور میشود، نه تنها مشکل است بلکه مطلقاً باور نکردنی است و غربت و تنهایی او هم پدیده همین تفاوت و شکاف بی انتهایی است که ما بین او و همکاران و اقرانش وجود دارد. او در آن عصر از ضرورت تدوین متون دانشگاهی بومی سخن می گوید: "مکرر این مطلب را عرض کردهام، باید تمام علوم و فنونی که به سوی مملکت جلب میشود و ما بدان نیازمندیم به لسان اهل این مملکت ترجمه شود و عمومیت پیدا کند، تا در این مملکت دارالترجمه تأسیس نشود و علوم و فنون و صنایعی را که محل احتیاج ما است ترجمه نکند مملکت اصلاح نمیشود بلکه مالیه مملکت میرود، اخلاق مملکت میرود، ادبیات مملکت میرود. این وظیفه وزارت معارف است که باید انجام دهد ولو اینکه هزینه آن هم بسیار سنگین باشد."(5)
در کنار ژرف اندیشی وی ، پشتکار و وجدان عمل شهید مدرس نیز الگویی مثال زدنی است. با آنکه مدرس از کبر سن برخوردار است، از 1100 جلسه علنی مجلس شورای ملی دوره دوم تا ششم، بیش از 137ساعت سخن گفته است که چیزی قریب به 8 درصد کل آن می شود. به عبارت دقیق تر او با تسلط بر دستور جلسه و متکی بر فقه پویا سخن می رانده و مقطع افتتاح دوره دوم که در اصفهان بوده و سپس به عنوان نماینده طراز اول علما عازم گردیده و نیز یک سفر دیگر به اصفهان و مدت بستری بودن در بیمارستان به علت عارضه ذات الریه و همچنین ترور مشهور غیبت دیگری نداشته است.
با این وصف چندان جای تعجب نیست که امام درباره وی بنویسند:" در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرس، که القاب برای او کوتاه و کوچک است، ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم و جور رضاشاهی تاریک مینمود. و تاکسی آن زمان را درک نکرده باشد. ارزش این شخصیت عالیمقام را نمیتواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکاریهای اوست . و اینک که با سر بلندی از بین ما رفته است، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم"
پی نوشت ها:
1- صحیفه امام، ج18، ص 276
2- یاد، شماره 28 ، صفحه 113
3- همان
4- مذاکرات مجلس شورای ملی، جلسه 52 از دوره ششم
5- خاطرات سید مهدی فرخ (معتصم السلطنه)،پرویز لوشانی، انتشارات امیرکبیر، جلد اول و دوم ص 12
6- صحیفه امام، ج19، ص 74