انتخاب آگاهانه عکاس
اوایل ابداع عکاسی، دوربین را ماشینی عینی می دانستند که اطلاعات را بدون دخل و تصرف آگاهانه عکاس ثبت می کند و عکس ها گواهان مستقل رخدادها قلمداد می شدند. اما در دنیای امروز و با در نظر گرفتن نقش رسانهها و حجم عظیم عکسهای خبری، آیا واقعاً عکس ها می توانند چنین نقشی داشته باشند؟ به نظر می رسد با اندکی تامل پاسخ این سئوال منفی است. عوامل زیادی در شکل گیری هرعکس نقش دارند که لاجرم بر آنچه در نهایت از حقیقت انتخاب می شود و در کادر دوربین جا می گیرد تاثیر دارد. ظاهراً امروزه عکاسی رونوشتی بی میانجی از واقعیت نیست بلکه رونوشت تکه ای از جهان است، تصویری است که عناصر تعیین کننده دستگاه عکاسی و گزینش های عکاس به آن شکل داده است.
آرشیوهای عکس تاریخ را روایت می کنند
بانک های عظیم عکس از قبیل شرکت «کوربیس» متعلق به بیل گیتس و شرکت «گتی ایمیجز» بایگانی های عکس را یکجا می خرند و برای افزایش موجودی خود عکس سفارش می دهند؛ روشن است که مالکیت تجاری این مجموعه عکسهای تاریخی تبعات زیادی بر نحوه کنترل خاطرات و چگونگی بازنمایی تاریخ دارد.
هرروز شمار کتاب ها، نشریات و سایر رسانه هایی که عکسهای خود را از این منابع تهیه می کنند افزوده می شود.
ظاهرا هرچه می گذرد فرهنگ بیشتر و بیشتر تحت انقیاد نگاه تبلیغاتچی ها که جهانی رتوش شده را به نمایش می گذارند در می آید. با گذشت سالهای متمادی از رویدادهای مهم سراسر دنیا آنچه مورد مرور قرار می گیرد، آرشیو شده در همین بانکهای عظیم عکس و پایگاه های آنلاین آنهاست که به عنوان اسناد تاریخی تصویری جهت دهی شده را از هر رویداد به نمایش می گذارد که ممکن است با تمام واقعیت رخ داده فاصله ها داشته باشد.
قدرت ممیزی
اصحاب قدرت دیر زمانی است که متوجه قابلیت برخورداری عکاسی مستند از نوعی نگاه تحلیلی با تیزبینی انتقادی شده اند و مکرراً این تصاویر را ممیزی کرده اند. در دوران هفت ساله اشغال ژاپن پس از جنگ جهانی دوم، به دستور مقامات امریکایی چاپ هرتصویری که به بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی مربوط می شد، ممنوع بود. تنها پس از خروج نیروهای امریکایی بود که چند عکاس توانستند عکس های مهم خود از این رخدادها را منتشر کنند. در جنگ ویتنام دولت امریکا در ابتدا نظر مثبتی به ثبت وقایع داشت چرا که نشر تصاویر جنگ را شیوه تبلیغاتی مناسبی می دانست اما عکاسان مطبوعاتی نقش مهمی در تغییر افکار عمومی و برانگیختن مردم علیه مداخله آمریکا ایفا کردند. پژوهش های تصویری مهمی راجع به جنگ ویتنام عرضه شد که در آن به جنگ با نگاهی کاملاً منفی نگریسته شده بود. عکاسان ویتنام شمالی در شرایط بسیار دشواری عکس های مستند مهمی از رویارویی ارتش دهقانی با یک ابرقدرت فراهم آوردند.
در میان عکس های برجسته که از این جنگ گرفته شده، عکس ادی آدامز از اعدام خیابانی یک فرد مظنون به رابطه با کمونیستها به دست ژنرال لوآن رئیس پلیس سایگون تاثیر شگرفی بر افکار عمومی گذاشت.
جالب این که عکس های کشتار می لای(دهکده ای در جنوب ویتنام که در آن شمار زیادی زن و مرد و کودک بی دفاع توسط آمریکایی ها قتل عام شدند)که بسیار تاثیرگذار بود، توسط عکاس ارتش آمریکا مخفیانه از ویتنام خارج و منتشر شده بود.
در آخرین تجاوز آمریکا به عراق هم خبرنگاران و عکاسان در واقع بخشی از واحدهای نظامی بودند. با این حال ارتش امریکا کوشید از افشای عکس هایی که بدرفتاری و خشونت با مردم و زندانیان عراقی را نشان می دهد جلوگیری کند. آنها همچنین بر انتشار تصاویر مجروحان و کشته های خود نیز نظارت داشتند.
عکس ها واقعه را خلق می کنند
در دنیای امروز، تصور حضور یک سیاستمدار یا فرد مشهور در بیمارستان ها برای عیادت از بیماران یا حضور در مدارس برای دیدن کودکان، بدون حضور عکاس، تقریباً غیر ممکن است. حتی بعضی مواقع به خاطر عدم حضور دوربینها چنین برنامه هایی به تعویق می افتد. بارها و به تناوب شاهد آن بوده ایم که در تجمعات مردمی به واسطه دوربین یک عکاس حرکاتی عامدانه با معانی خاص از حاضران در مقابل لنزها سر می زند که انتشار تصویر مربوطه، آن حرکت را بدل به نمادی از آن تجمع یا مراسم می کند. در این گونه موارد به نظر می رسدکه عکس ها با رخدادها درهم پیچیده اند و بیش از آنکه ثبت کننده رخدادها باشند مولد آنها هستند.
تصویرکردن ِتنها بخشی از حقیقت
همه ما بارها با تصاویری از جنگ، ویرانی و... در کشورهایی مانند عراق و افغانستان و سوریه مواجه شده ایم، اما چندنفر ما تصاویری از زندگی روزمره مردمان این کشورها دیده ایم؟ گویا آژانسهای عکس و عکاسان، ترجیح می دهند مخدوش شدن زندگی روزمره را تصویر کنند تا جریان داشتن روزمره ها و خوشیها از لا به لای روزهای جنگ و آشوب؛ تصاویری که تنها بخشی از حقیقت آن زمان و مکانند. اما ذهن مخاطب را به گونه ای تسخیر می کنند که گویی همه آنچه در واقع هست، همین است و بس.
نادرست یا نادرست؟
در مجموع دو تفکر نادرست درباره عکاسی وجود دارد؛ یکی این که عکس حقیقت را می گوید و دیگر این تفکر که عکس حقیقت را نمی گوید؛ و کشاکش بین این دو تفکر از ابتدا همراه عکاسی بوده است.
پیشترها، زمانی که هنوز عکاسی دیجیتال نشده بود و پای ِ ابزار و ادوات کامپیوتری به عکاسی باز نشده بود، این تفکر که عکاسی حقیقت را میگوید رواج و نزد عامه مردم مقبولیت بیشتری داشت؛ زمانهایی هم شده که این دو تفکر ارزشی برابر داشته اند؛ این روزها اما دست کم در نظر روشنفکران و خبرگان رسانه، این دو تفکر غلط ارزش فرهنگی یکسانی ندارند و آن تفکر غلط قدیمی که می گفت عکسها حقیقت را می گویند تسلیم این تفکر غلط جدید شده که عکسها حقیقت را نمی گویند و به عکسها اعتماد نمی کنند.
برای دیدن و تفسیر هر عکس، همواره باید این تناقض پیچیده تاریخی را مدنظر داشت؛ درواقع، در حالی که بنا به دلایل بسیار محکم باید به بی طرفی و عینیت عکس ها ظنین بود، باید مراقب باشیم که هنگام ذکر ایرادهایی این چنین، ریشه آن را از بیخ و بن نزنیم.