توبه سیاسی با منطق توابین یعنی جنگیدن با دشمنان ولی خدا تا مرز شهادت. اما آیا امروز فتنه گران که عده ای به دنبال توبه دادن آنها هستند حاضرند تا مرز کشته شدن با دشمنان ولی خدا بجنگند؟ لازم نیست آنها با دشمن بجنگند اما آیا حاضرند از آمریکا و اسرائیل تبری بجویند؟ آیا حاضرند از فتنه گرانی که روز عاشورا بلوا به پا کردند و آنها را خدا جوی نامیدند برائت بجویند؟ آیا حاضرند
صالح اسکندری- در آستانه یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری مسئله توبه و اعلام برائت سران فتنه بار دیگر در کانون توجه رسانه ها و محافل سیاسی قرار گرفته و برخی نیز درصددند نیابتا برای مسببان فتنه 88 طلب استغفار کنند. اما فارغ از اینکه فتنه گران خود را در مقام توبه می بینند یا نه و یا اینکه توبه آنها پذیرفته می شود یا نه و ....هنوز هیچ کس پاسخ مشخصی به این پرسش های بنیادی نداده که اساسا استغفار و توبه سیاسی در اسلام چیست؟ آیا در سیاست هم می توان توبه کرد و یا نیابتا برای دیگران از خداوند متعال و منصوبین آن در زمین که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، اهل بیت(علیهم السلام) و اولی الامر هستند، استغفار طلبید؟ آیا در صدر اسلام هم نمونه هایی از توبه سیاسی وجود دارد؟ در توبه سیاسی اگر حق الناسی وجود داشته باشد تکلیف آن چه می شود؟ شرایط پذیرش توبه سیاسی چیست؟ آیا توبه سیاسی هم مراتب زبانی و قلبی دارد؟ آیا در مرتبت زبانی آن هم خیری برای فرد و اجتماع وجود دارد؟ آیا تعجیل در توبه سیاسی "ثم یتوبون من قریب" نیز شرط است؟ یا نه مثلا می توان بعد از گذشت 4 سال استغفار سیاسی کرد؟ در توبه سیاسی اگر حق الناس علاوه بر حقوق مالی و مادی حقوق غیر مالی را نیز شامل می شد که در خیلی از موارد می شود تواب باید چه کند؟ اگر این حقوق دامنه گسترده ای از ذی حقان را مثل یک ملت در بر می گرفت، آنگاه چگونه می توان هر حقی را به ذی حق آن رساند؟ آیا مصلحت می تواند مجوزی برای حاکم اسلامی در پذیرش توبه سیاسی باشد؟ حد و مرز این مصلحت تا کجاست؟ آیا حق الناس را نیز شامل می شود؟ آیا کسی که توبه سیاسی واقعی می کند به سوی خبط سیاسی نخواهد رفت "کما لا یعود اللبن فی الضرع" همانطور که شیر به پستان باز نمی گردد؟ و...
این سئوالات و پرسشهایی از این دست ضرورت فتح باب یک بحث کارشناسی در خصوص توبه و استغفار سیاسی را بیش از پیش روشن می کند. در این وجیزه تلاش خواهیم کرد ضمن اشاره به نمونه های تاریخی از توبه سیاسی در صدر اسلام در پرسشهای فوق به قدر بضاعت و مجال اندک مداقه کنیم.
توبه در لغت به معنای رجوع و در اصطلاح به معنای پشیمانی از گناه و برگشتن از معصیت است، ولی استغفار در لغت به معنای طلب پوشاندن و مستور کردن و در اصطلاح به معنای درخواست آمرزش از خداست. استغفار در مقام لفظ و توبه در مقام قلب است و رابطه آنها عموم و خصوص من وجه است. یعنی اگر کسی بخواهد توبه کند حتما در مقام استغفار قرار می گیرد اما عزم قلبی بر ترک گناه شرط براستغفار نیست. از طرفی استغفار نیابت بردار است و کسی می تواند به نیابت از دیگران طلب استغفار کند. همانطور که پیامبر خدا یعقوب برای فرزندانش استغفار کرد و یا فرشتگان برای مؤمنان و پیامبر و اولیای الهی برای پیروان خود طلب مغفرت و بخشش میکنند. البته از منظری دیگر استغفار از آنجاکه اظهار زبانی توبه است مرتبتی نظیر توبه دارد. شخصی در پیشگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت:"استغفرالله." (از خداوند طلب آمرزش می کنم) امام با شنیدن این جمله خشمگین شد و به او فرمود:" مادرت به سوگت بنشیند. آیا میفهمی که استغفار چیست؟ استغفار، مقام بلندمرتبگان است. این جملهای که گفتی چند کلمه است، اما استغفار حقیقی شش معنی و مرحله دارد: نخست پشیمانی از گذشته؛ دوم تصمیم بر ترک همیشگی گناه در آینده؛ سوم اینکه حقوقی را که از مردم ضایع کرده ای به آنها باز گردانی، به طوری که هنگام ملاقات پرورگار، حقی بر تو نباشد؛ چهارم این که هر واجبی را که ترک کردهای به جای آوری (قضا کنی)؛ پنجم آنکه گوشتهایی که بر اثر اعمال حرام بر بدنت رشد کرده، با اندوه بر گناه، آب کنی تا چیزی از آن باقی نماند و گوشت تازه به جای آن بروید؛ و ششم آنکه به همان اندازه که شیرینی معصیت و گناه را چشیدی، سختی و زحمت طاعت را نیز بچشی. پس از انجام همه این مراحل است که باید بگویی استغفرالله "(نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 417.)
در اغلب آیاتی که مربوط به توبه است مقوله حق النفس پررنگ می باشد. نظیر این آیه شریفه که می فرماید:"قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا ؛ بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند ناامید نشوید که خداوند همه گناهان را
می آمرزد ."(سوره زمر ، آیه 53) و یا این آیه که "و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفر الله یجدالله غفورا رحیما ؛ هر کس گناهی کرده باشد یا به خودش ظلم کند، پس استغفار کند، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد یافت ."(سوره نساء ، آیه 110)
در استغفار و توبه سیاسی روشن است که علاوه بر حق النفس حقوقی نظیر
حق الله و حق الناس به مراتب جدی تر هستند. طبیعتا توبه سیاسی باید راهی برای جبران حق الناس بگشاید. ناسی که ممکن است مشتمل بر یک نفر یا ده نفر یا صدنفر یا ساکنین یک شهر و یا حتی ساکنین یک کشور باشند و حقوقی که ممکن است ضرورتا مالی نباشد. بخشی از این حقوق غیر مالی ممکن است دارای قصاص و دیه و امثال این گونه مجازاتها باشد مثل کشتن کسی ، زخمی نمودن کسی و ... یا دارای اینگونه مجازاتها نباشد نظیر تهمت زدن، فریب و تشویش افکار عمومی، غیبت کردن و امثال این امور که در هر دو حالت عفو نمودن آنها از طرف خدا ، منوط به بخشش یا رضایت ذیحقان است. رضایت صاحبان حق در حقوق مالی با تادیه عین دیون ممکن است. مثلا اگر جریانی و یا گروهی نزدیک به دو سال با ادعاهای واهی جلو حرکت پرشتاب پیشرفت یک ملت را گرفت باید هزینه اتلاف زمان میلیون ها شهروند آن کشور را بپردازد. اگر در حقوق غیر مالی مستحق مجازات است و باعث شده که کسی کشته شود و یا خونی ریخته شود می بایست تن به قصاص و دیه و امثال آن که شرع تعیین نموده بدهد یا طرف مقابل را به نوعی راضی نموده تا از حقّ خود درگذرد.
قیام "توابین" بعد از عاشورا یکی از مشخص ترین توبه های سیاسی در صدر اسلام است. آنها بعد از حادثه عاشورا می گفتند : " اقلنا ربنا تفریطنا فقد تبنا "؛
خدایا از تقصیر ما درگذر، ما توبه می کنیم. جناب سلیمان بن صرد خزاعی رهبر قیام توابین علی رغم اینکه مردی جلیل و فاضل در تاریخ اسلام است اما در برخی امتحان های الهی نتوانسته است، سربلند بیرون بیاید. وی جزء خواصی است که اگر چه دوران پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) را درک کرده و در دوران حضرت امیر نیز یکی از فرماندهان ارشد ایشان در جنگ صفین است که
رشادت های فراوانی از خود نشان می دهد اما در زمان سه امام بزرگوار در سه امتحان حساس و تعیین کننده نتوانسته کارنامه خوبی از خود به جای بگذارد. اولین باری که ایشان در امتحان سیاسی مردود می شود عدم حضور در جنگ جمل در دوران امام علی(علیه السلام) به دلیل اختلافات قومی و قبیله ای است. که به گواه تاریخ [پس از جنگ جمل] سلیمان بن صرد امام علی (ع) را در منطقه نجران در نزدیکی کوفه ملاقات کرد. علی (ع) صورت خود را از او برگرداند تا آنکه داخل کوفه شد و از آنجا که سلیمان از حضور در جنگ جمل سرباز زده بود، امام او را سرزنش کرد و فرمود: تو دچار تردید شدی و گوش خواباندی و نیرنگ به کار بستی در حالی که تو از مورد اعتماد ترین افراد نزد من بودی [منظور امام این است که از مثل تو چنین تخلفی بعید است]. سلیمان از امام معذرت خواست و عرض کرد: دوستی مرا نگهدار و در آینده، خیرخواهی من خالص تر خواهد بود. (بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 273)
در زمان امام حسن مجتبی(علیه السلام) نیز سلیمان بن صرد بار دیگر در معرض یک آزمون سرنوشت ساز قرار می گیرد که از این ابتلای الهی نیز سربلند بیرون نمی آید. وی پس از صلح امام حسن (ع) با معاویه بر ایشان خرده می گیرد و از جمله کسانی است که امام را بعد از صلح با معاویه "مذّل المومنین" خطاب کرده است. بعد از مرگ معاویه سلیمان از پیشگامان نهضت نامه نگاری و دعوت از امام حسین (ع) برای هجرت به کوفه است. اما به دلایلی که برخی آن را در زندان بودن او می دانند و برخی آن را ناشی از تردیدهای موجود در سلیمان بن صرد عنوان می کنند در کربلا حاضر نمی شود و به ندای هل من ناصر اباعبدالله الحسین(علیه السلام) پاسخ در خوری نمی دهد. همین سرشکستگی ها باعث
می شود که سلیمان بن صرد خزاعی به اتفاق جمعی نظیر مسیب بن نجبه قزاری،رفاعه بن شداد بجلی،عبد الله بن وال تیمی(تمیمی)، عبد الله بن سعد( بن نفیل) ازدی و ... قیام توابین را در سال 65 هجری آغاز کردند. اعتراف صریح سران توابین به گناه و اشتباه خود در خطابه های رهبران قیام توابین به چشم می خورد. محتوا و ادبیات خطبه ها و سخنان آتشین آنان در جریان قیامشان نیز چیزی جز اعتراف به گناه نیست. مسیب بن نجبه نخستین سخنران جمع، چنین می گوید:... خداوند برگزیدگان و بزرگان ما را آزمود و ما را در یاری رساندن به سلاله پیامبر و فرزند دختر رسول خدا (ص) غیر صادق یافت، در حالی که پیش از آن، نامه او به ما رسیده بود و سفیر او بر ما وارد شده و همه گونه از ما یاری طلبیده بود [یعنی با ما اتمام حجت کرده بود]، ولی ما جان های خود را از او دریغ کردیم تا آنکه در کنار ما به شهادت رسید. به درستی که ما نه با دست خود او را یاری دادیم و نه با زبان خود از او دفاع کردیم و نه با اموال خود او را حمایت کردیم و نه عشایر و قبایل خود را برای یاری او بسیج کردیم، اینک چه عذری در درگاه خداوند داریم. و آنگاه که بر رسول خدا وارد شویم در حالی که فرزندش و حبیبش و ذریه و نسل آن بزرگوار در کنار ما به شهادت رسیدند، نه به خدا قسم هیچ عذری از ما پذیرفته نیست مگر آنکه قاتلین او را بکشیم یا آنکه در طلب خون او کشته
شویم... . ( ابی مخنف، مقتل الحسین (ع)، ص 248-249.)
استغفار توابین به مرحله زبان متوقف نشد. آنها با شعار "یالثارات الحسین" به نخیله رفتند و عزم جنگ با پسر زیاد نمودند. در 22 جمادی الاول 65 هـ . نبرد سهمگینبین توابین و لشکرشام آغاز شد. نیروهایتوابین چون کمتر از لشکر شام بودند بهصورت جنگهای چریکی (جنگ و گریز) بادشمن میجنگیدند. آنها جنگیدند تا اغلبشان شهید و زخمی شدند. از جمله آنها سلیمان بن صرد خزاعی بود که برای جبران اشتباهات گذشته خود تا سر حد شهادت با رشادت جنگید. با این حال هیچ کس برای توابین مثل شهدای کربلا بر سر و سینه نمی زند و خدا می داند که آیا توبه آنها پذیرفته شده است و یا نه؟
توبه سیاسی با منطق توابین یعنی جنگیدن با دشمنان ولی خدا تا مرز شهادت. اما آیا امروز فتنه گران که عده ای به دنبال توبه دادن آنها هستند حاضرند تا مرز کشته شدن با دشمنان ولی خدا بجنگند؟ لازم نیست آنها با دشمن بجنگند اما آیا حاضرند از آمریکا و اسرائیل تبری بجویند؟ آیا حاضرند از فتنه گرانی که روز عاشورا بلوا به پا کردند و آنها را خدا جوی نامیدند برائت بجویند؟ آیا حاضرند
خسارت هایی که به کشور در چند سال گذشته وارد کردند را جبران کنند؟ آیا می توانند جواب خون هایی که در سال 88 ریخته شد را بدهند؟ آیا می توانند حقوق مادی ملت را که در چند سال ضایع شد بپردازند؟ و... . آنها امروز نه تنها حرفی از توبه نمی زنند بلکه مدعی اند و با شعار " انتخابات آزاد" پژواک صدای دشمن در داخل کشور شده اند. انتخابات آزاد تیغ دشمن قدار و توطئه خصم مدرن است که لقلقه زبان اصحاب فتنه شده است. آنها نه حاضر به استغفارند و نه توبه آنها پذیرفته می شود چرا که شرایط توبه را ندارند و طلب استغفار عده ای برای آنها نیز اگر چه از سر خیر و محبت است اما این استغفار به جایی نمی انجامد.
این سئوالات و پرسشهایی از این دست ضرورت فتح باب یک بحث کارشناسی در خصوص توبه و استغفار سیاسی را بیش از پیش روشن می کند. در این وجیزه تلاش خواهیم کرد ضمن اشاره به نمونه های تاریخی از توبه سیاسی در صدر اسلام در پرسشهای فوق به قدر بضاعت و مجال اندک مداقه کنیم.
توبه در لغت به معنای رجوع و در اصطلاح به معنای پشیمانی از گناه و برگشتن از معصیت است، ولی استغفار در لغت به معنای طلب پوشاندن و مستور کردن و در اصطلاح به معنای درخواست آمرزش از خداست. استغفار در مقام لفظ و توبه در مقام قلب است و رابطه آنها عموم و خصوص من وجه است. یعنی اگر کسی بخواهد توبه کند حتما در مقام استغفار قرار می گیرد اما عزم قلبی بر ترک گناه شرط براستغفار نیست. از طرفی استغفار نیابت بردار است و کسی می تواند به نیابت از دیگران طلب استغفار کند. همانطور که پیامبر خدا یعقوب برای فرزندانش استغفار کرد و یا فرشتگان برای مؤمنان و پیامبر و اولیای الهی برای پیروان خود طلب مغفرت و بخشش میکنند. البته از منظری دیگر استغفار از آنجاکه اظهار زبانی توبه است مرتبتی نظیر توبه دارد. شخصی در پیشگاه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت:"استغفرالله." (از خداوند طلب آمرزش می کنم) امام با شنیدن این جمله خشمگین شد و به او فرمود:" مادرت به سوگت بنشیند. آیا میفهمی که استغفار چیست؟ استغفار، مقام بلندمرتبگان است. این جملهای که گفتی چند کلمه است، اما استغفار حقیقی شش معنی و مرحله دارد: نخست پشیمانی از گذشته؛ دوم تصمیم بر ترک همیشگی گناه در آینده؛ سوم اینکه حقوقی را که از مردم ضایع کرده ای به آنها باز گردانی، به طوری که هنگام ملاقات پرورگار، حقی بر تو نباشد؛ چهارم این که هر واجبی را که ترک کردهای به جای آوری (قضا کنی)؛ پنجم آنکه گوشتهایی که بر اثر اعمال حرام بر بدنت رشد کرده، با اندوه بر گناه، آب کنی تا چیزی از آن باقی نماند و گوشت تازه به جای آن بروید؛ و ششم آنکه به همان اندازه که شیرینی معصیت و گناه را چشیدی، سختی و زحمت طاعت را نیز بچشی. پس از انجام همه این مراحل است که باید بگویی استغفرالله "(نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 417.)
در اغلب آیاتی که مربوط به توبه است مقوله حق النفس پررنگ می باشد. نظیر این آیه شریفه که می فرماید:"قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا ؛ بگو: ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند ناامید نشوید که خداوند همه گناهان را
می آمرزد ."(سوره زمر ، آیه 53) و یا این آیه که "و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفر الله یجدالله غفورا رحیما ؛ هر کس گناهی کرده باشد یا به خودش ظلم کند، پس استغفار کند، خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد یافت ."(سوره نساء ، آیه 110)
در استغفار و توبه سیاسی روشن است که علاوه بر حق النفس حقوقی نظیر
حق الله و حق الناس به مراتب جدی تر هستند. طبیعتا توبه سیاسی باید راهی برای جبران حق الناس بگشاید. ناسی که ممکن است مشتمل بر یک نفر یا ده نفر یا صدنفر یا ساکنین یک شهر و یا حتی ساکنین یک کشور باشند و حقوقی که ممکن است ضرورتا مالی نباشد. بخشی از این حقوق غیر مالی ممکن است دارای قصاص و دیه و امثال این گونه مجازاتها باشد مثل کشتن کسی ، زخمی نمودن کسی و ... یا دارای اینگونه مجازاتها نباشد نظیر تهمت زدن، فریب و تشویش افکار عمومی، غیبت کردن و امثال این امور که در هر دو حالت عفو نمودن آنها از طرف خدا ، منوط به بخشش یا رضایت ذیحقان است. رضایت صاحبان حق در حقوق مالی با تادیه عین دیون ممکن است. مثلا اگر جریانی و یا گروهی نزدیک به دو سال با ادعاهای واهی جلو حرکت پرشتاب پیشرفت یک ملت را گرفت باید هزینه اتلاف زمان میلیون ها شهروند آن کشور را بپردازد. اگر در حقوق غیر مالی مستحق مجازات است و باعث شده که کسی کشته شود و یا خونی ریخته شود می بایست تن به قصاص و دیه و امثال آن که شرع تعیین نموده بدهد یا طرف مقابل را به نوعی راضی نموده تا از حقّ خود درگذرد.
قیام "توابین" بعد از عاشورا یکی از مشخص ترین توبه های سیاسی در صدر اسلام است. آنها بعد از حادثه عاشورا می گفتند : " اقلنا ربنا تفریطنا فقد تبنا "؛
خدایا از تقصیر ما درگذر، ما توبه می کنیم. جناب سلیمان بن صرد خزاعی رهبر قیام توابین علی رغم اینکه مردی جلیل و فاضل در تاریخ اسلام است اما در برخی امتحان های الهی نتوانسته است، سربلند بیرون بیاید. وی جزء خواصی است که اگر چه دوران پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) را درک کرده و در دوران حضرت امیر نیز یکی از فرماندهان ارشد ایشان در جنگ صفین است که
رشادت های فراوانی از خود نشان می دهد اما در زمان سه امام بزرگوار در سه امتحان حساس و تعیین کننده نتوانسته کارنامه خوبی از خود به جای بگذارد. اولین باری که ایشان در امتحان سیاسی مردود می شود عدم حضور در جنگ جمل در دوران امام علی(علیه السلام) به دلیل اختلافات قومی و قبیله ای است. که به گواه تاریخ [پس از جنگ جمل] سلیمان بن صرد امام علی (ع) را در منطقه نجران در نزدیکی کوفه ملاقات کرد. علی (ع) صورت خود را از او برگرداند تا آنکه داخل کوفه شد و از آنجا که سلیمان از حضور در جنگ جمل سرباز زده بود، امام او را سرزنش کرد و فرمود: تو دچار تردید شدی و گوش خواباندی و نیرنگ به کار بستی در حالی که تو از مورد اعتماد ترین افراد نزد من بودی [منظور امام این است که از مثل تو چنین تخلفی بعید است]. سلیمان از امام معذرت خواست و عرض کرد: دوستی مرا نگهدار و در آینده، خیرخواهی من خالص تر خواهد بود. (بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 273)
در زمان امام حسن مجتبی(علیه السلام) نیز سلیمان بن صرد بار دیگر در معرض یک آزمون سرنوشت ساز قرار می گیرد که از این ابتلای الهی نیز سربلند بیرون نمی آید. وی پس از صلح امام حسن (ع) با معاویه بر ایشان خرده می گیرد و از جمله کسانی است که امام را بعد از صلح با معاویه "مذّل المومنین" خطاب کرده است. بعد از مرگ معاویه سلیمان از پیشگامان نهضت نامه نگاری و دعوت از امام حسین (ع) برای هجرت به کوفه است. اما به دلایلی که برخی آن را در زندان بودن او می دانند و برخی آن را ناشی از تردیدهای موجود در سلیمان بن صرد عنوان می کنند در کربلا حاضر نمی شود و به ندای هل من ناصر اباعبدالله الحسین(علیه السلام) پاسخ در خوری نمی دهد. همین سرشکستگی ها باعث
می شود که سلیمان بن صرد خزاعی به اتفاق جمعی نظیر مسیب بن نجبه قزاری،رفاعه بن شداد بجلی،عبد الله بن وال تیمی(تمیمی)، عبد الله بن سعد( بن نفیل) ازدی و ... قیام توابین را در سال 65 هجری آغاز کردند. اعتراف صریح سران توابین به گناه و اشتباه خود در خطابه های رهبران قیام توابین به چشم می خورد. محتوا و ادبیات خطبه ها و سخنان آتشین آنان در جریان قیامشان نیز چیزی جز اعتراف به گناه نیست. مسیب بن نجبه نخستین سخنران جمع، چنین می گوید:... خداوند برگزیدگان و بزرگان ما را آزمود و ما را در یاری رساندن به سلاله پیامبر و فرزند دختر رسول خدا (ص) غیر صادق یافت، در حالی که پیش از آن، نامه او به ما رسیده بود و سفیر او بر ما وارد شده و همه گونه از ما یاری طلبیده بود [یعنی با ما اتمام حجت کرده بود]، ولی ما جان های خود را از او دریغ کردیم تا آنکه در کنار ما به شهادت رسید. به درستی که ما نه با دست خود او را یاری دادیم و نه با زبان خود از او دفاع کردیم و نه با اموال خود او را حمایت کردیم و نه عشایر و قبایل خود را برای یاری او بسیج کردیم، اینک چه عذری در درگاه خداوند داریم. و آنگاه که بر رسول خدا وارد شویم در حالی که فرزندش و حبیبش و ذریه و نسل آن بزرگوار در کنار ما به شهادت رسیدند، نه به خدا قسم هیچ عذری از ما پذیرفته نیست مگر آنکه قاتلین او را بکشیم یا آنکه در طلب خون او کشته
شویم... . ( ابی مخنف، مقتل الحسین (ع)، ص 248-249.)
استغفار توابین به مرحله زبان متوقف نشد. آنها با شعار "یالثارات الحسین" به نخیله رفتند و عزم جنگ با پسر زیاد نمودند. در 22 جمادی الاول 65 هـ . نبرد سهمگینبین توابین و لشکرشام آغاز شد. نیروهایتوابین چون کمتر از لشکر شام بودند بهصورت جنگهای چریکی (جنگ و گریز) بادشمن میجنگیدند. آنها جنگیدند تا اغلبشان شهید و زخمی شدند. از جمله آنها سلیمان بن صرد خزاعی بود که برای جبران اشتباهات گذشته خود تا سر حد شهادت با رشادت جنگید. با این حال هیچ کس برای توابین مثل شهدای کربلا بر سر و سینه نمی زند و خدا می داند که آیا توبه آنها پذیرفته شده است و یا نه؟
توبه سیاسی با منطق توابین یعنی جنگیدن با دشمنان ولی خدا تا مرز شهادت. اما آیا امروز فتنه گران که عده ای به دنبال توبه دادن آنها هستند حاضرند تا مرز کشته شدن با دشمنان ولی خدا بجنگند؟ لازم نیست آنها با دشمن بجنگند اما آیا حاضرند از آمریکا و اسرائیل تبری بجویند؟ آیا حاضرند از فتنه گرانی که روز عاشورا بلوا به پا کردند و آنها را خدا جوی نامیدند برائت بجویند؟ آیا حاضرند
خسارت هایی که به کشور در چند سال گذشته وارد کردند را جبران کنند؟ آیا می توانند جواب خون هایی که در سال 88 ریخته شد را بدهند؟ آیا می توانند حقوق مادی ملت را که در چند سال ضایع شد بپردازند؟ و... . آنها امروز نه تنها حرفی از توبه نمی زنند بلکه مدعی اند و با شعار " انتخابات آزاد" پژواک صدای دشمن در داخل کشور شده اند. انتخابات آزاد تیغ دشمن قدار و توطئه خصم مدرن است که لقلقه زبان اصحاب فتنه شده است. آنها نه حاضر به استغفارند و نه توبه آنها پذیرفته می شود چرا که شرایط توبه را ندارند و طلب استغفار عده ای برای آنها نیز اگر چه از سر خیر و محبت است اما این استغفار به جایی نمی انجامد.