نگاه

سعادت جمعی مهمترین هدف سیاست علوی

احمد جان نثاری –  غدیر خم روزی است که راه نجات خلق خدا بر همگان معرفی شد تا بدانند که زمین خالی از حجت باقی نخواهد ماند، غدیر  ما را یاد کسانی می اندازد که با لب خندان به مولای متقیان تبریک گفتند و در دل چنان حقد و حسد وجودشان را فرا گرفته بود که از هیچ دشمنی ضد حضرت دریغ نکردند.
غدیر یاد کسانی را زنده می کند که هنوز پیکر مطهر رسول خدا غسل و کفن ندارد، در حال حیله کردن برای غصب خلافت بودند و برای رسیدن به آن و حفظ قدرت چه کارها که نکردند. اما بیش از اینها غدیر ما را یاد سیاست علوی می اندازد، همان سیاستی که بعد از غصب خلافت چون مردم از حق او روی گرداندند، خانه نشینی را برگزید.
برخورد قاطع با فرصت طلبان و منافقان
علی علیه السلام در تمامی عرصه های زندگی، مظهر کامل عبودیت الهی بود. این امر در شخصیت سیاسی وی کاملاً آشکار است.
پس از رحلت پیامبر (ص) ، ابوبکر به خلافت رسید. ابوسفیان که در پی فرصتی برای ایجاد فتنه در جامعه ی نوپای اسلامی بود، از امیرمومنان خواست تا خلافت ابوبکر را نپذیرد و گفت: «اگر بخواهم، زمین را از سرباز و اسب پر می کنم و خلافت را از او میستانم.»
حضرت علی (ع) که نیک می دانست ابوسفیان از غصب خلافت خشنود است، به او فرمود: «ای ابوسفیان! مومنان نسبت به یکدیگر خیرخواه اند، اما منافقان مردمی حیله گرند و به یکدیگر خیانت می کنند. اگرچه خانه ها و بدن هایشان به یکدیگر نزدیک باشند.»
امام می دانست که برای رسیدن به حق خود نباید به هر وسیله ای دست یازد؛ به همین دلیل، درخواست ابوسفیان را رد کرد و تا زمانی که مردم به او روی نیاوردند، هرگز برای کسب قدرت گام برنداشت.
همکاری با خلفای وقت در حکومت داری
در دوران خلافت خلفای سه گانه، حضرت هیچ اقدامی جهت تضعیف آنان انجام نداد، و همواره آنها را درتدبیر امور یاری کرد. بر اساس سیاست رایج در جوامع بشری، حضرت علی (ع) باید زمینه لازم برای رسیدن به قدرت را، حتی به بهای تضعیف خلفا، فراهم می آورد؛ اما او تنها رضا و عبودیت خداوند را در نظر داشت و هیچ گونه پیمان شکنی را، حتی با عالی ترین اهداف، مجاز نمی دانست. این در حالی است که حضرت همواره بر حق خویش در «خلافت» تاکید کرده و خلفای پیشین را نامشروع می داند. او حکومت را حق مسلم خود دانسته، ولی برای رسیدن بدان، هیچ روش نامشروعی را انتخاب نمی کند و حتی از دادن وعده ای که نتواند بدان وفا کند، می پرهیزد. امام از پایمال شدن حق خویش توسط خلفا ناراضی بود، اما برای تثبیت موقعیت اش هرگز نخواست جایگاه خلفا را تضعیف کند. علاوه بر این، برای پشتیبانی از اسلام و تضمین تداوم آن، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید. این تلاش شامل گفتمان و مناظره با یهودیان و مسیحیان، راهنمایی و ارشاد خلفا در امر مملکت داری، قضاوت و داوری در دادخواهی های دشوار، بیان احکام دین و... بود.
پافشاری بر حق به قیمت از دست دادن قدرت
علی علیه السلام با نارضایتی، باز هم درستی و راستی را فدای قدرت طلبی نکرد. عبدالرحمان بن عوف به حضرت گفت: با تو بیعت میکنم که طبق کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و روش ابوبکر و عمر با مردم رفتار کنی. حضرت فرمود: «می پذیرم، ولی طبق کتاب خدا و سنت پیامبر و آنچه خود می دانم، عمل خواهم کرد.» عبدالرحمان شرط خود را با عثمان در میان نهاد و او پذیرفت. این ماجرا سه بار تکرار شد و پاسخ حضرت علی (ع) و عثمان همواره یکسان بود؛ آنگاه عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد. امام می توانست شرط عبدالرحمان را بپذیرد و پس از رسیدن به خلافت، بر اساس کتاب خدا و سنت رسول (ص) عمل کند؛ ولی چون تقوا و ترس از خداوند، معیار تمام اعمال و رفتار اوست، هرگز نمیتواند پیمان خود را زیر پا نهد. تفاوت حضرت علی (ع) با عثمان و دیگران در همین جاست؛ عثمان گرچه وعده کرده بود، که طبق کتاب خدا و سنت پیامبر و شیخین عمل کند و بنی امیه را بر مردم مسلط نسازد؛ ولی وقتی به خلافت رسید، به هیچ یک از وعده هایش عمل نکرد.
قصاص قبل از جنایت روا نیست
در دوره ی خلافت عثمان، حضرت علی (ع) با آنکه از تضییع حق خویش ناخشنود بود، به سکوتش ادامه داد و تا آن جا که می توانست در مقابل شورشیان مقاومت کرد تا عثمان نجات یابد. پس از قتل عثمان، زمانی که مردم یکپارچه به امام روی آوردند و بیعت کردند، برخی مانند سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عمر و اسامه بن زید از بیعت سرباز زدند. عده ای از یاران امام خواستند به زور از آنان بیعت بگیرند؛ ولی با نهی حضرت رو به رو شدند. پس از بیعت، طلحه و زبیر نیز با هدف مخالفت و پیمان شکنی نزد حضرت شتافتند و گفتند: می خواهیم برای به جای آوردن اعمال عُمره به مکه برویم. امام آنان را در رفتن آزاد گذاشت و فرمود: «هدفتان حیله است نه عمره!».
اصولاً امام در تمام دوران خلافتش مانع حرکت مردم از حوزه حکومتی اش نمی شد؛ هرچند به سوی شام روند. چون بر اساس اصول اخلاقی حاکم بر اندیشه ی وی، هرگز«قصاص قبل از جنایت» روا نیست.
حضرت درباره ی پیمان شکنی آنان فرمود: «چون به کار برخاستم، گروهی پیمانِ بسته شکستند و گروهی از جمع دینداران بیرون جستند و گروهی دیگر با ستمکاری دلم را خستند.»
عدالت حرف اول و آخر حکومت اسلامی
امام پس از رسیدن به حکومت هرگز نخواست اقدامی غیر عادلانه مرتکب شود و در مقابل خواست های ناروای طلحه و زبیر که حکومت بصره و کوفه را میخواستند مقاومت کرد؛ در حالی که بر اساس اصول حاکم بر سیاست جوامع بشری، میتوانست تا زمان «تثبیت قدرت» به تقاضای آنان پاسخ مثبت دهد. برخورد امام با کارگزاران عثمان نیز از همین زاویه قابل تحلیل است. ایشان پس از رسیدن به خلافت، بی درنگ به عزل کارگزاران وی پرداخت. نزاع معاویه با حضرت نیز ره آورد همین تصمیم بود. اگر امام به عزل معاویه نمی پرداخت، جنگ صفین و پیامدهای آن تحقق نمی یافت؛ ولی حضرت علی (ع) وی را ناشایست و ناصالح می دانست و با آنکه از فرجام کردارش آگاه بود، در جهت عزل او گام برداشت.
امام(ع) تلاش می کرد تا به هیچ وجه جنگ و درگیری و مسلمان کشی راه نیافتد. و این رویه را حضرت در جنگهای جمل، صفین و نهروان در پیش گرفت، ولی نتیجه ای به دست نیاورد. قبل از آغاز جنگ جمل، نامه ها و قاصدهای مختلفی را به سوی عایشه، طلحه و زبیر روانه ساخت و آنان را از عاقبت کار خویش آگاه کرد؛ ولی آنان به هیچ عنوان زیر بار حق نرفتند. همچنین قبل از آغاز جنگ، یارانش را از پیش دستی در حمله و دشنام دادن به لشکریان معاویه باز داشت.
امیرمومنان علی (ع) در موقعیتی این روش سیاسی و اخلاقی را پیش گرفته بود که دشمن از هیچ گونه نیرنگی خودداری نمیکرد و معاویه و عمرو بن عاص نیز برای رسیدن به قدرت، به هر روشی متوسل میشدند. آنان در عمل، خواهان دستیابی به سیاست و قدرت به مفهوم مطلق آن بودند؛ لذا رویارویی امام با این اشخاص، از لحاظ اخلاقی، بسیار معنادار است.
جنگ امیرمومنان علی (ع) با معاویه، نبرد دو طرز فکر کاملاً الهی و شیطانی و جنگ اخلاق با بی اخلاقی بود؛ همان طور که مهمترین منبع اندیشه و عمل امام، اعتقاد مطلق وی به اصول اسلامی و اخلاقی است. حضرت علی (ع) حکومت را به خاطر حاکم کردن اصول و اخلاق اسلامی میخواست و معاویه برای زیر پا نهادن آن اصول و ارضای هوس های خویش. این تفاوت، بسیار مهم است! معاویه هرگز در سیاست، روش اخلاقی پیش نمی گرفت و هدفی جز کسب قدرت و به حکومت رساندن بنی امیه نداشت.
تصویری که تاریخ از معاویه و عمرو بن عاص ارائه می دهد، با آنچه ماکیاولی در سیاستنامه اش تبیین کرده، کاملاً منطبق است. اصول سیاسی معاویه حتی با اصول جوانمردی که رعایت آنها در دوره جاهلیت و در جزیره العرب مورد تاکید بود متضاد می نمود. البته مشکل حضرت علی (ع) تنها معاویه نبود، بلکه از آغاز زمامداری، رویاروی کسانی قرار گرفت که به اصول اخلاقی پایبند نبودند. طلحه و زبیر که در نخستین جنگ «جمل» مقابل امام ایستادند، پیمان شکن بودند و بیعت خود با حضرت را زیر پا نهادند. معاویه نیز از همان آغاز، روش دروغ و نیرنگ پیش گرفت؛ او به خاطر منافع سیاسی، امام را به دروغ به قتل عثمان متهم کرد؛ در حالی که خود می دانست امام برای جلوگیری از قتل عثمان تلاش فراوان کرد. امام این نکته را بارها در نامه هایش به معاویه گوشزد نمود ؛ البته این تذکرات هیچ تاثیری در روش وی نمی گذاشت. معاویه در غارت بیت المال مسلمانان هیچ گونه مانعی پیش روی خود نمی دید و آن را برای تحقق اهداف شخصی به کار می گرفت.
«علی (ع) بر اساس روشی عمل میکرد که در آن فقط انسان هایی که آخرت را به دنیا ترجیح می دادند، می توانستند راضی باشند؛ ولی معاویه دنیای افراد را تامین میکرد. حضرت علی (ع) در دوره ای بر این اساس عمل می کرد که دیگر روحیه حاکم در صدر اسلام دگرگون شده و دنیا پرستی در میان مسلمانان رواج یافته بود. به همین دلیل، مردم نمی توانستند در مقابل وسوسه های مادی معاویه مقاومت کنند.»
روش معاویه، «پیمان شکنی» بود و به هیچ یک از وعده ها و پیمانهای خود وفا نمی کرد. از نظر حضرت علی (ع) «اصول اخلاقی» را باید در هر حال و در مقابل هرکس، حتی در برابر کسی که به اصول اخلاقی و فضایل انسانی ایمان ندارد، مراعات کرد؛ لذا هیچ یک از نیرنگ ها، پیمان شکنی ها و ناجوانمردی های معاویه را پاسخ نمی داد.
به هر حال، امام علی (ع) در دوره زمامداری اش رویاروی روش سیاسی ای قرار گرفت که اصل اولیه آن، دوری از اخلاق بود. امام با در پیش گرفتن روش مطلقاً اخلاقی، در پی ارائه الگویی نو و مناسب برای بشر بود. او در این راه چنان عمل کرد که سرمشقی جاودان که در آن، تعالی و سعادت جمعی مهمترین هدف سیاست است در مقابل جهانیان و سیاستمداران بوده باشد.

https://shoma-weekly.ir/q5PSHi