گفتمان ها تفسیر ساز هستند یا تفسیرها گفتمان ساز؟ آنچه بر اثر غلبه یک گفتمان بر فضای ذهنی یک روزنامه نگار به او عینکی از پیش ذهنیت ها می دهد، سبب تفسیر او بمثابه یک «کردار گفتمانی» می گردد؛ یا تفسیر او است که گفتمان را از عدم خلق می کند؟
محمد مهدی اسلامی - در فرآیند گفتمانزایی جایگاه شبکههای اجتماعی یا رسانههای نوین را اگر در همین مسیر به پیش روند، شاید بتوان تهدیدزا دانست.
دکتر ﻋﺒﺎﺱ ﺍﺳﺪﯼ، ﺭﺋﯿﺲ ﺳﺎﺑﻖ ﭘﮋﻭﻫﺸﮑﺪﻩ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﺎﺕ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ کتابی دارد تحت عنوان «روزنامه نگاری در جهان معاصر» که در نخستین فصل آن، به انتشار مقاله ای قابل تأمل دست زده است: «نقش روزنامه نگاری در زایش و تکامل یک گفتمان»
این مقاله امتیازات قابل توجهی دارد، از جمله آنکه حاصل پژوهشی برای کرسی نظریه پردازی است و از این رو حاوی سخنان بدیعی است. به موضوع گفتمان سازی رویکردی نو و از منظر علوم ارتباطات دارد (و نه فلسفه) ؛ هر چند همین امر به نظر می رسد سبب فاصله نگاه او به گفتمان یا discourse با آنچه در فلسفه پسامدرن به آن می نگرند شده است.
قبل از آنکه به ادامه بررسی مقاله دکتر اسدی بپردازیم، خالی از لطف نیست که این پرانتز را کمی بسط دهیم. واژه گفتمان کمتر از سه دهه قبل توسط داریوش آشوری که مرجعیت و نفوذی در واژه گزینی حوزه علوم انسانی و فلسفه دارد برای discourse پیشنهاد شد. (گویا نخستین بار در شماره 27مجله ایران نامه، بهار 1368) این واژه از ترکیب «گفت» که بن ماضی است با پسوند «مان» به کار رفته است؛ حال آنکه در سالهای دورتر این پسوند عموما با بن فعل ترکیب می گشت و از این رو برخی این واژه را برساخته ای ناصحیح ارزیابی کردند که منشأ واژگان جعلی بعدی همچون پرسمان گردید. اما هر آنچه بود، این واژه جای خویش را در میانی اساتید فلسفه و بیشتر از آن سیاستمداران فلسفه خوانده یافت و چنان پرتکرار گشت که دیگر واژه ای پذیرفته شده است.
اما معنی فراگیر شده آن، الزاما با واژه مبدأ همسو نیست؛ discourse در زبانهای اروپایی همچون فرانسوی، یک واژه عمومی است و کاربرد عام دارد و معانی متعددی همچون گفت و شنود ، بحث ، گفتار، خطابه ، رساله ، خطبه و... را نیز شامل می شود. اما گفتمان بیشتر متوجه معنای تخصصی این واژه است، همان معنا که ظاهراً برای اولینبار در مقاله «تحلیل گفتمان» به قلم «زلیک هریس» (1952) زبانشناس معروف فرانسوی در تحلیلهای جامعهشناختی به کار رفته بود و در دهههای 1970 و 1980 وارد عرصههای زبانشناسی، نقد ادبی، روانکاوی، فلسفه، نظریه سیاسی، نظریه اجتماعی و نظریه فرهنگی شد. به عنوان مثال میشل فوکو این واژه را چنین تعریف کرد که هر رشته خاص از دانش در هر دوره خاص تاریخی، مجموعهای از قواعد و قانونهای ایجابی و سلبی را دارد که معین میکند درباره چه چیزهایی میتوان بحث کرد و درباره چه چیزهایی نمیتوان وارد بحث شد.
به بحث نخست بازگردیم؛ دکتر اسدی اگرچه موضوعی نوین را مورد توجه قرار داده است، اما در مقدمه پس از آنکه بر متفاوت بودن تعریف واژه گفتمان (یا شاید به تعبیر دقیق تر discourse) اشاره کرده است، اما از تعریف نهایی که متکی بر آن نظریه خود را بنا نهاده اجتناب کرده است. این فقدان، سبب سر درگمی در فهم برخی مفاهیم مورد بحث وی شده است. به عنوان مثال آنجا که تصریح می کند همه رویدادهای دارای ارزش خبری به اندازه ظرفیت خود قابلیت گفتمان سازی دارند. آیا این حجم از کثرت گفتمان ناشی از ترجمه دیسکورس به گفتمان در معنای لغتی «بحث» یا دیگر ترجمه ها است یا مقصود همان اصطلاح تخصصی پیش گفته است؟
برخی از مباحث دیگر این مقاله نیز جای مجادله دارد؛ برای نمونه، آنجا که می گوید «خبرها به ندرت به عناصر چرایی و چگونگی رویدادها می پردازند» در حالی که Why و How از ارکان خبر هستند و تکمیل کننده شش ضلعی خبر، چگونه ممکن است خبر را فاقد آن بدانیم؟ یا دور دانستن «خبر» از اظهار نظرهای شخصی خبرنگار، امروز محل مناقشه جدی است و از این رو خبر را متکی بر «روایت» رسانه های گوناگون، متفاوت و حتی گاه حاوی تفاسیر نهفته (همچون اخبار به ظاهر بی طرفانه BBC) می یابیم.
نکته قابل تأمل دیگر این است که گفتمان ها تفسیر ساز هستند یا تفسیرها گفتمان ساز؟ آنچه بر اثر غلبه یک گفتمان بر فضای ذهنی یک روزنامه نگار به او عینکی از پیش ذهنیت ها می دهد، سبب تفسیر او بمثابه یک «کردار گفتمانی» می گردد؛ یا تفسیر او است که گفتمان را از عدم خلق می کند؟
اما اگر بتوان از این تأملات عبور کرد؛ نکات ژرفی در کنار این نظریه قابل استخراج است. به عنوان نمونه، آنجا که وی ذیل عنوان «قبض گفتمان» از تحدیدات در مرحله تبدیل تفسیر خبر به گفتمان می گوید؛ به شرح تأثیر محدودیت زمان، سرعت انتشار و شتابزدگی در برخی رسانه ها در ممانعت از شکل گیری جریان نظام مند تفسیر می پردازد که سبب برانگیختن هیجانات، عواطف و احساسات مخاطبان و تخدیر ذهنی آنها شده و مانع از دستیابی به تفکر و عمق گفتمانی خبر می شود. با این وصف؛ غلبه غول آسای خبرهای ساندویچی و بسیار کوتاه بر خبرهای بلند، تحلیل ها و یادداشتها - که پیشتر بخش عمده از از روزنامه ها را شامل می شد- با کشورگشایی تلگرام در عرصه خبررسانی (تا جایی که بسیاری از رسانه های معتبر همچون خبرگزاری خبرآنلاین، روزنامه خراسان و ... با داشتن مخاطب سنتی پیشینی را ناگزیر بر رجحان نسخه تلگرامی بر نسخه اصلی کرده است) این نگرانی را ایجاد نمی کند که به سرعت به سوی کاهش زاد و ولد گفتمان می رویم و در آینده نزدیک، شاهد پیری گفتمان خواهیم شد؟
دکتر ﻋﺒﺎﺱ ﺍﺳﺪﯼ، ﺭﺋﯿﺲ ﺳﺎﺑﻖ ﭘﮋﻭﻫﺸﮑﺪﻩ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﺎﺕ ﺩﺍﻧﺸﮑﺪﻩ ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﯾﯽ کتابی دارد تحت عنوان «روزنامه نگاری در جهان معاصر» که در نخستین فصل آن، به انتشار مقاله ای قابل تأمل دست زده است: «نقش روزنامه نگاری در زایش و تکامل یک گفتمان»
این مقاله امتیازات قابل توجهی دارد، از جمله آنکه حاصل پژوهشی برای کرسی نظریه پردازی است و از این رو حاوی سخنان بدیعی است. به موضوع گفتمان سازی رویکردی نو و از منظر علوم ارتباطات دارد (و نه فلسفه) ؛ هر چند همین امر به نظر می رسد سبب فاصله نگاه او به گفتمان یا discourse با آنچه در فلسفه پسامدرن به آن می نگرند شده است.
قبل از آنکه به ادامه بررسی مقاله دکتر اسدی بپردازیم، خالی از لطف نیست که این پرانتز را کمی بسط دهیم. واژه گفتمان کمتر از سه دهه قبل توسط داریوش آشوری که مرجعیت و نفوذی در واژه گزینی حوزه علوم انسانی و فلسفه دارد برای discourse پیشنهاد شد. (گویا نخستین بار در شماره 27مجله ایران نامه، بهار 1368) این واژه از ترکیب «گفت» که بن ماضی است با پسوند «مان» به کار رفته است؛ حال آنکه در سالهای دورتر این پسوند عموما با بن فعل ترکیب می گشت و از این رو برخی این واژه را برساخته ای ناصحیح ارزیابی کردند که منشأ واژگان جعلی بعدی همچون پرسمان گردید. اما هر آنچه بود، این واژه جای خویش را در میانی اساتید فلسفه و بیشتر از آن سیاستمداران فلسفه خوانده یافت و چنان پرتکرار گشت که دیگر واژه ای پذیرفته شده است.
اما معنی فراگیر شده آن، الزاما با واژه مبدأ همسو نیست؛ discourse در زبانهای اروپایی همچون فرانسوی، یک واژه عمومی است و کاربرد عام دارد و معانی متعددی همچون گفت و شنود ، بحث ، گفتار، خطابه ، رساله ، خطبه و... را نیز شامل می شود. اما گفتمان بیشتر متوجه معنای تخصصی این واژه است، همان معنا که ظاهراً برای اولینبار در مقاله «تحلیل گفتمان» به قلم «زلیک هریس» (1952) زبانشناس معروف فرانسوی در تحلیلهای جامعهشناختی به کار رفته بود و در دهههای 1970 و 1980 وارد عرصههای زبانشناسی، نقد ادبی، روانکاوی، فلسفه، نظریه سیاسی، نظریه اجتماعی و نظریه فرهنگی شد. به عنوان مثال میشل فوکو این واژه را چنین تعریف کرد که هر رشته خاص از دانش در هر دوره خاص تاریخی، مجموعهای از قواعد و قانونهای ایجابی و سلبی را دارد که معین میکند درباره چه چیزهایی میتوان بحث کرد و درباره چه چیزهایی نمیتوان وارد بحث شد.
به بحث نخست بازگردیم؛ دکتر اسدی اگرچه موضوعی نوین را مورد توجه قرار داده است، اما در مقدمه پس از آنکه بر متفاوت بودن تعریف واژه گفتمان (یا شاید به تعبیر دقیق تر discourse) اشاره کرده است، اما از تعریف نهایی که متکی بر آن نظریه خود را بنا نهاده اجتناب کرده است. این فقدان، سبب سر درگمی در فهم برخی مفاهیم مورد بحث وی شده است. به عنوان مثال آنجا که تصریح می کند همه رویدادهای دارای ارزش خبری به اندازه ظرفیت خود قابلیت گفتمان سازی دارند. آیا این حجم از کثرت گفتمان ناشی از ترجمه دیسکورس به گفتمان در معنای لغتی «بحث» یا دیگر ترجمه ها است یا مقصود همان اصطلاح تخصصی پیش گفته است؟
برخی از مباحث دیگر این مقاله نیز جای مجادله دارد؛ برای نمونه، آنجا که می گوید «خبرها به ندرت به عناصر چرایی و چگونگی رویدادها می پردازند» در حالی که Why و How از ارکان خبر هستند و تکمیل کننده شش ضلعی خبر، چگونه ممکن است خبر را فاقد آن بدانیم؟ یا دور دانستن «خبر» از اظهار نظرهای شخصی خبرنگار، امروز محل مناقشه جدی است و از این رو خبر را متکی بر «روایت» رسانه های گوناگون، متفاوت و حتی گاه حاوی تفاسیر نهفته (همچون اخبار به ظاهر بی طرفانه BBC) می یابیم.
نکته قابل تأمل دیگر این است که گفتمان ها تفسیر ساز هستند یا تفسیرها گفتمان ساز؟ آنچه بر اثر غلبه یک گفتمان بر فضای ذهنی یک روزنامه نگار به او عینکی از پیش ذهنیت ها می دهد، سبب تفسیر او بمثابه یک «کردار گفتمانی» می گردد؛ یا تفسیر او است که گفتمان را از عدم خلق می کند؟
اما اگر بتوان از این تأملات عبور کرد؛ نکات ژرفی در کنار این نظریه قابل استخراج است. به عنوان نمونه، آنجا که وی ذیل عنوان «قبض گفتمان» از تحدیدات در مرحله تبدیل تفسیر خبر به گفتمان می گوید؛ به شرح تأثیر محدودیت زمان، سرعت انتشار و شتابزدگی در برخی رسانه ها در ممانعت از شکل گیری جریان نظام مند تفسیر می پردازد که سبب برانگیختن هیجانات، عواطف و احساسات مخاطبان و تخدیر ذهنی آنها شده و مانع از دستیابی به تفکر و عمق گفتمانی خبر می شود. با این وصف؛ غلبه غول آسای خبرهای ساندویچی و بسیار کوتاه بر خبرهای بلند، تحلیل ها و یادداشتها - که پیشتر بخش عمده از از روزنامه ها را شامل می شد- با کشورگشایی تلگرام در عرصه خبررسانی (تا جایی که بسیاری از رسانه های معتبر همچون خبرگزاری خبرآنلاین، روزنامه خراسان و ... با داشتن مخاطب سنتی پیشینی را ناگزیر بر رجحان نسخه تلگرامی بر نسخه اصلی کرده است) این نگرانی را ایجاد نمی کند که به سرعت به سوی کاهش زاد و ولد گفتمان می رویم و در آینده نزدیک، شاهد پیری گفتمان خواهیم شد؟