نگاه

تکثر احزاب تایمرمن در برابر حزب امامت

مخالطه یعنی ارتباط با عموم مردم اعم از موحد و کافر و مؤمن و مسلمان و انواع و اقسام افراد
سید اکبر پرورش- اولین واژه‌ای که در ادبیات اسلامی ما، مخصوصاً ادبیات تشیع هست، واژه «مخالطه» است، مخالطه یعنی ارتباط با عموم مردم اعم از موحد و کافر و مؤمن و مسلمان و انواع و اقسام افراد که توضیح دادم. روایاتی هم که معمولاً بحث مخالطه را مطرح می‌کنند، بیشتر واژه «ناس» را به کار می‌برند.
دومین ارتباط، ارتباط ما با هم‌کیشان و مؤمنین هست که در آنجا واژه «معاشره» را به کار می‌برند و سومین ارتباط «مرابطه» است که خیلی خاص و اخص است.
در واژه «مخالطه» به چند حدیثی که گلچین کرده‌ام توجه کنید و معمولاً در کتاب‌های حدیث، زیاد یافت می‌شود مثلاً می‌بینید: «إِنَّ اَحْسَنَ الزِّی ما خَلَطَکَ بِالنَّاسِ»(1). در این اخلاط و روابطی که با مردم دارید، بهترین زی را انتخاب کنید. «یُبْتَلِى مُخَالِطُ النَّاس بِقَرِینِ السُّوء»، یعنی وقتی با مردم ارتباط برقرار می‌کنید، گاهی ممکن است به قرین سوء و فرد مخالف و بد هم آزمایش بشوید. مردم که قرآن از آن سخن می‌گوید، منشوری‌اند از منهای بی‌نهایت تا به‌اضافه بی‌نهایت. همه نوع آدم وجود دارد، لذا می‌گوید در بین مردم «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ* یُخَادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ مَا یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُم وَمَا یَشْعُرُونَ»(2)، «خَالِطُوا النَّاس بِأَلْسِنَتِکُم وَ أَجْسَادِکُم، وَ زَایِلُوهُم بِقُلُوبِکُم وَ أَعْمَالِکُم»، با مردم ارتباط داشته باشید با زبان‌هایتان، یعنی حسن برخورد، با اجسادتان، یعنی با جسدها و هیکل‌هایتان در بین مردم باشید، ولی با قلوب و اعمال با آنها نباشید، یعنی قلبتان به سمت آنها گرایش نداشته باشد.
«خُلْطَه النَّاس فِتْنَه» اختلاط با ناس فتنه است. «مَنْ خَالَطَ النَّاس نَالَهُ مَکْرُهُم» اگر با مردم اختلاط پیدا کنید، مکر هم می‌کنند. اینجا اختلاط را با ناس، یعنی توده و عموم مردم به کار می‌برد، پس این ارتباط ما با ناس است که نحوه برخورد را به ما گفته‌اند و به تعبیر قرآن، نوری می‌خواهد که نحوه برخورد چگونه باشد.
دومین ارتباط، معاشرت است که از واژه «عشیره» گرفته شده است. در اینجا مرکز ثقل بحث «اخوّت» است. مرکز ثقل بحث در «مخالطه» و ارتباط عام، رفق و مداراست،‌ اما مرکز ثقل «معاشرت»، «اخوت» است. ارتباط تنگ‌تر می‌شود و ارتباط با شیعیان است. «مَن حَسُنَت عِشرَتُهُ کَثُرَ إِخوانُهُ»، در اینجا واژه‌ای که در احادیث، بیشتر به کار می‌رود، اخوّت است. «عَاشِرُوا کَالاخْوَان وَ عَامِلُوا کَالاَجَانِب»، مثل دو برادر با هم معاشرت داشته باشید، اما مثل دو بیگانه با هم معامله اقتصادی داشته باشید. «مُعاشَرَهُ ذَوىِ الفَضائلِ حَیاهُ القُلوبِ»، یعنی سعی کنید معاشرت و ارتباطاتتان را با انسان‌های صاحب نفَس قرار بدهید تا قلبتان هم حیات پیدا کند. در اینجا ارتباطات نسبت به ارتباطات اول خیلی تنگ‌تر می‌شود که در باره این هم بحث کردیم و فقط به عنوان یادآوری عرض کردم.
سومین ارتباط، ارتباط اخص است. اولی ارتباط عام بود، دومی ارتباط خاص بود و این سومی ارتباط اخص است که عرض کردم از دل این، تشکیلات درمی‌آید و آن این است که به فرموده قرآن: «اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا»(3) بیشتر برای ارتباطات تشکیلاتی و ارتباطات اخص، مسئله «مرابطه» را به کار می‌برند. هرچه در این زمینه روایت داریم، ارتباط در زمینه ربط با امامت است که پیداست ارتباطی است اخص و ارتباطی است تشکیلاتی و هر تشکیلاتی در نظام تشیع، ارتباط با امامت داشته باشد، آن را قبول دارند و هر تشکیلاتی که ارتباطی با امامت نداشته باشد، از نظر شیعه مطرود است و قابل قبول نیست، لذا می‌بینید که امام‌صادق(ع) می‌فرماید: «رَابِطُوا عَلَی الاَئِمه، رَابِطُوا عَلَی مَنْ تَقْتَدُونَ بِه، رَابِطُوا فِی سَبِیلِ الله وَ نَحْنُ السَّبِیل»، ارتباطتان فقط در راه خدا باشد راه هم ما هستیم. «رَابِطُوا قَالَ المقَامَ مَعَ اِمَامِکُم» با امامتان ارتباط داشته باشید،‌ «رَابِطُوا فِی جَهَهِ الامَامَه»، ‌در جهت امامت ارتباط داشته باشید که از دل این مرابطه، تشکیلات در تشیع برمی‌خیزد و جهت‌گیری تشکیلات هم در همه احوال باید به سمت امامت و به سمت «مَنْ تَقْتَدُونَ بِه» باشد. این ارتباط، ارتباط اخص است و مرکز ثقل آن قیام در ارتباط با امام است. قرآن کریم در باره اصحاب کهف می‌فرماید وقتی اینها ارتباطشان را در جهت‌گیری امامت انجام دادند، ما هم قلوب اینها را به هم نزدیک‌تر کردیم. این تشکیلات است. آنچه که به دنبال این بحث باید داشته باشیم، «مرابطه» که یک ارتباط تنگاتنگ تشکیلاتی در جهت امامت است، آفاتی هم دارد و باید مواظب بود. علت اینکه می‌گویم آفاتی دارد، این است که مسئله امامت در نظام تشیع، بسیار بار سنگینی است و شاید از امامت باری سنگین‌تر نباشد.روی این جمله خیلی تاکید دارم: «مَا سُلَّ سَیْفُ فِى الاسْلامِ عَلى قَاعِدَه دِینِیه مِثْلُ مَا سُلَّ عَلَى الامَامَه فِی کَلِّ زَمَان»، بیش از هر چیزی به روی امامت شمشیر کشیده شد. نه به توحید، نه به قرآن، نه به نبوت، نه به معاد، به روی هیچ‌یک از ارزش‌ها، آن مقدار که به روی امامت شمشیر کشیده شده، تاکنون شمشیر کشیده نشده است و بعد می‌گوید این مسئله «عَلى قَاعِدَه دِینِیه مِثْلُ مَا سُلَّ عَلَى الامَامَه فِی کَلِّ زَمَان» در هر زمان و بر هر قاعده دینی، این استوار است.
بیشترین شمشیر به سمت امامت است. چرا؟ علتش این است که امامت، رهبری عملی است. قرآن می‌فرماید در روز قیامت، ما شما را به امامتان می‌خوانیم، نه به رسولتان، نه به نبی‌تان. چرا؟ چون در آنجا بحث اعمال هست و رهبری عملی با امامت است: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»(4)، امام یعنی رهبری عملی انسان‌ها. لذا پیغمبر اکرم(ص) هم در بعد عملی، امام بودند. از این جهت که بار امامت در اسلام سنگین‌ترین بارهاست، حامل این بار باید جاندارترین، پرقدرت‌ترین و پراستقامت‌ترین مسلمان باشد. بعضی‌ها که وارد می‌شوند که این بار امامت را به دوش بگیرند و یا تشکیلاتی که وارد می‌شود که این محمول را به دوش می‌گیرد، چون خودش را به عنوان حامل با این محمول تنظیم نکرده، بار هم بسیار سنگین است، در نتیجه بعد از مدتی سست می‌شود. یکی از آفات بزرگ این بار سنگین این است که حاملین آن آرام‌آرام سست می‌شوند و نمی‌توانند این بار را تا آخرین مرحله بکشند.
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «اِنَّ اَمْرَنا صَعْبُ مُسْتَصْعَب». کار ما خیلی سخت است. کسی بخواهد اینجا راه بیفتد «مَنْ أَحِبّنی أَهل الْبَیتِ فَلْیَسْتَعِد لِلْفَقرِ جِلْبَابا» اولاً باید لباس فقر بپوشد و این را هم بداند که وسط راه تکه‌‌تکه می‌شود، یعنی بار آن‌قدر سنگین است و حملات آن‌قدر به این بار زیاد است که تکه‌تکه می‌شود: «لو اَحَبَّنِی جَبَل لتَهَافه» یعنی خود اصل امامت آن قدرت دارد، البته این تکه‌تکه شدن فوائدی دارد که انسان را به مقام بقا می‌رساند که در اینجا بحثش را بکنیم، ولی به هر جهت، بار سنگین است و ما می‌دانیم که به تعبیر قرآن، زیر بار سنگین زانوها می‌لرزند: زبان انسان از استقامت می‌افتد و شروع می‌کند به حرف زشت زدن. زیر بار سنگین قدرت مانور گرفته می‌شود که قرآن فرمود: «إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا»(5)،‌ به هر جهت بار چون خیلی سنگین است، حاملین آن وسط راه یکی‌یکی یا فرار می‌کنند یا نمی‌توانند این بار را بکشند و این از آفات «مرابطه» است.
در تشکیلات بر مبنای امامت از آن جهت که امامت در نظام توحید، قیمتی‌ترین مسئله گرانبهاست ـ ‌به خاطر اینکه تنها امامت است که می‌تواند توحید را بروز بدهد، قیامت را بروز بدهد، مردم را قیامتی کند، امامت است که می‌تواند خودِ نبوت را تداوم ببخشد، امامت هست که می‌تواند تمام جامعه را به سمت اخلاق نیک بکشاند، از این جهت که دُرّ ثمین و گرانبهایی است، پیداست که آفتابه‌دزد به سراغش نمی‌آید. دُرّ گرانبها را دزد جواهرات به سراغش می‌آید. شما دیدید نسیم امامت که به اینجا خورد، آفتابه‌دزد‌ها به سراغش نیامدند، بلکه تمام گردنکشان بین‌المللی و تمام عوامل سودجو و منفعت‌طلب به سراغش آمدند.
این هم دومین آفتی است که به تشکیلات امامت می‌خورد که شما دارید بالعیان می‌بینید، یعنی چون مسئله امامت در این نظام مطرح است، این همه هجمه جهانی، داخلی و خارجی به سمت آن سرازیر است.
سومین نکته‌ای که سر راه این امامت هست، این است که با سرمایه‌گذاری دشمن، اختلافات درونی زیاد می‌شود و در نتیجه عواملی که می‌خواهند این بار را ببرند، حاملینی که می‌خواهند این بار را به دوش بکشند، سنگینی و قیمتی بودن بار و از طرفی زود جواب ندادن و زود به مقصد نرسیدن، افراد را خسته و اختلافات آنها را زیاد می‌کند. این حرکت امامت و تشکیلات امامت آفات زیادی دارد که خودتان الان شاهد این آفات هستید که بسیاری خسته شده‌اند، بسیاری منزوی می‌شوند، کسانی که مدعی بودند باید بیاییم و پای امر امام بایستیم، یکی‌یکی صحنه را ترک می‌کنند یا منافع مادی سبب می‌شود که آنها ببُرند یا مصالح شخصی سبب می‌شود که ببُرند، ولی به هر جهت چون بار بسیار سنگین است و قیمتی، اینها نمی‌توانند تا به آخر بکشند.
نکته دیگر اینکه این امامت به‌قدری حساس است که هر منفعت‌طلب و سودجو و چپاولگری برای کوبیدن آن به میدان می‌آید، تا جایی که تمام عناصر مختلف با دیدگاه‌های گوناگون دست به دست هم می‌دهند تا امامت را بکوبند. شما در قضیه امیرالمؤمنین(ع) می‌بینید که ناکثین، مارقین و قاسطین هر کدام آهنگی داشتند و با هم اختلاف شدید هم داشتند، اما به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) همین که بحث امامت من شروع شد، تمام این عناصر با دیدگاه‌های مختلف، اختلافاتشان را کنار گذاشتند و با هم پیمان بستند که دشمن مشترکشان را از پا درآورند. تعبیر امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه این است: «تَتَوارَثُهَا الظَّلمهُ بِالعُهُود»، یعنی ظالمین و تبهکاران در هر قشری و با هر دیدگاهی با هم پیمان بستند که امامت دشمن مشترک ماست. بعضی منافع دنیایی می‌خواستند، بعضی ریاست می‌خواستند، بعضی حقد و حسد داشتند، بعضی جاه‌طلب بودند، تمامشان با دیدگاه‌های مختلف آمدند و دست به دست هم دادند تا ریشه امامت را بسوزانند، از این جهت دشمن امامت، دشمنی بسیار فراگیر و به همین دلیل یکی از آفات راه است.
مسئله آخر مخالفان «مرابطه» یا تشکیلاتی امامتی است. مخالفان آن همان‌گونه که اشاره کردم، قشرهای مختلف با دیدگاه‌های گوناگون هستند که سر راه مسئله امامت تمام نیرویشان را بسیج می‌کنند برای اینکه امامت را از پای درآورند. ما دو نوع حرکت داریم که مخالف امامت عمل کرده، یکی در سطح گسترده، یکی در سطح کوچک. امروز ما در تعبیرات خودمان هم به کار می‌بریم. بعضی‌ها را به عنوان گروه نام می‌بریم، از بعضی‌ها به عنوان گروهک یاد می‌کنیم. گروه و گروهک در طول تاریخ اسلام، از همان زمانی که امامت امیرالمؤمنین(ع) اعلام شد و حتی قبل از آن، آنجایی که پیامبر(ص) امامت می‌فرمودند و رهبری عملی را به عهده داشتند، کار گروه‌ها و گروهک‌ها شروع شد. در فرهنگ و ادبیات ما، از گروه‌ها به نام حزب یاد می‌کنند، البته حزب خدایی داریم، نمونه این احزاب را که در حقیقت برای از بین بردن امامت متفق می‌شوند، در قضیه خندق می‌بینیم. آنجا که پیامبر(ص) را به عنوان رهبری عملی مسلمان‌ها می‌شناسند و می‌بینند که پیامبر(ص) دارد با امامت همه چیز را احیا می‌کند و ضد ارزش‌ها را دارد از بین می‌برد، تمام احزاب با مصالح و منافع مختلف، ولی با این مسئله مشترک، جنگ خندق را راه انداختند که همه شما قضیه آن را می‌دانید. این احزاب در حقیقت، گروه‌های درشت و گروهک‌های مختلف بودند که قرآن، از جمع آنها به نام احزاب یاد می‌کند. این احزاب با مسلمانان مقابله کردند و این اولین جمعیت احزاب بود علیه امامت.
ولی خدای متعال تفضّل فرمود و امر امامت پیامبر(ص) را رشد داد، جلو برد و احزاب را در آن زمینه منهزم کرد: «هَزَمَ الاحْزَابَ وَحْدَه». او احزاب را متلاشی کرد، والا کس دیگری از پس این کار برنمی‌آمد. اگر تاریخ را ببینید کاملاً مشهود است که فقط اراده او بود که در اول کار که احزاب متفق شدند، خودِ خدا به میدان آمد و احزاب را منهزم و متلاشی کرد. البته نقشه‌های پیامبر(ص) در متلاشی کردن احزاب بسیار نقش داشت که داستان نعیم‌بن مسعود، نفوذی‌ای در آنها قرار داد و پیامبر اکرم(ص) آنها را متلاشی کرد و خداوند متعال برای نابود و متلاشی کردن احزاب اراده فرمود، ولی این از بین نرفت. این احزاب همواره در اسلام رخنه کردند و کار زیرزمینی انجام دادند تا زمان معاویه. معاویه که یکی از شاخه‌های آن احزاب بود، احزاب را گسترش داد. عبارات را می‌خوانم که ببینید در تعبیر ائمه(ع) در باره معاویه چه تعبیراتی آمده است. می‌فرمایند: «مُعاوِیه حِزْب مِنَ الاحْزَاب»، بحارالانوار، جلد 32، صفحه 456، سطر نوزدهم که امام فرمودند معاویه حزبی است از آن احزاب، یعنی خودش یک حزب است و حالا آمده که حزب فراگیر درست کند: «اِبْنُ آکِلَهِ الاکبَاد حِزْب مِنَ الاحْزَاب» جلد 52 بحارالانوار. این حزبی بود از احزاب که از آنجا آرام‌آرام رشد کرد و خودش را بروز داد. «مُعَاوِیَه بَقِیَه مِنَ الاحْزَاب»، معاویه بقیه احزاب بود.
در ذیل آیه: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَ کَانُواْ شِیَعاً»(6)، باز در بحارالانوار از تفسیر قمی نقل کرده که امام فرمودند: «فَارَقُوا اَمِیرالمؤمنین(ع) وَ صَارُو اَحْزَابا»، یعنی یکی‌یکی از امیرالمؤمنین(ع) جدا شدند و خودشان حزب درست کردند، «وَ صَارُو اَحْزَابا»، یعنی دسته‌جمعی حزب درست کردند. باز در صفحه 93، در جلد 9 بحارالانوار آمده: «إِنَّما هُم أَصْحَاب البِدَع وَ أَصْحَاب الأهْواء وَ أَصْحاب الضَّلالَه مِن هذِهِ الأمَّه». مجموعه کارشان این بود که اهل ضلالت و اصحاب شبهات و بدعت‌ها در این امت و اینها حزب بودند و حزب شدند. به نقل از بحارالانوار در جلد 44 امام‌حسن(ع) می‌فرمایند: «یَا مُعاوِیه! اَنْتَ اِبْنُ حِزْب مِنَ الاحْزَاب»؛ معاویه! تو پسر حزبی، فرزند حزبی از احزاب. یعنی دارند روشن می‌کنند، احزاب متلاشی شده‌ها که بعضی‌هایشان رفته‌اند، این یکی این حزب را آرام‌آرام آورد تا زمان امیرالمؤمنین(ع) و آن را رشد داد.
باز خود امیرالمؤمنین می‌فرمایند: «فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالاََْمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَهٌ وَ مَرَقَتْ أُخْرَى وَ فَسَقَ وَ قَسَط آخَرُونَ»، یعنی وقتی من شروع به کار کردم و امامت من بروز کرد، این گروه‌ها آرام‌آرام از من جدا شدند و این سه حزب متشکل قاسطین و مارقین و ناکثین را تشکیل دادند.
معاویه داستان احزاب را خیلی پروراند، چون پیداست برای جنگ با امامت، بهترین حربه، ایجاد احزاب است. احزاب ضد خدایی را عرض می‌کنم. معاویه هم این کار را کرد. معاویه به نقل «الغارات» ابراهیم بن هلال ثقفی، نود هزار مسجد ساخت. در هر روستایی مسجدی ساخت، منتهی این مساجد نه برای نماز بود نه برای عبادت نه برای بندگی، بلکه اینها پایگاه‌های تشکیلاتی بودند، چون آن زمان نه حسینیه بود، نه تکایا، نه دفتری و فقط مسجد بود. معاویه نود هزار مسجد ساخت و در هر یک از آنها فرد موجهی از معتمدین محلی را قرار داد و برایش جیره و شهریه معین کرد. این مساجد کارشان فقط و فقط این بود که به علی‌بن ابیطالب(ع) دشنام بدهند. آن شاعر عرب می‌گوید در همه مساجد نبود، ولی «سَبْعُونَ اَلْفَ مِنْبَرٍ وَ عَشْرَه/ مِنْ فَوْقِهِنَّ یَلْعَنُونَ حَیْدَره»، بر فراز هفتاد تا ده هزار منبر در مساجد به علی‌بن ابیطالب(ع) دشنام می‌دادند. ببینید چقدر حزب فراگیر درست کرد، یعنی 90 هزار پایگاه حزبی به نام مسجد درست کرد و در این مساجد علیه امیرالمؤمنین(ع) دشنام و پلیدی‌ها و بدی‌هایی را به مولا نسبت می‌دادند و در مقابلش عنصر پلیدی مثل معاویه را تمجید می‌کردند و تقریباً از طریق این احزاب رخنه و مخصوصاً نسل جوان را جذب کرد.
اگر توجه داشته باشید، به آن 30 هزار نفری که برای مقابله با حضرت امام‌حسین(ع) آمده بودند، اغلب جوان بودند.
عبید‌الله‌بن ‌زیاد در زمانی که این مقابله وحشتناک را کرد و این پلیدی‌ها را نشان داد، 26 ساله بود. ابراهیم‌بن اشتر، پسر مالک اشتر قسم خورد تا من ابن‌زیاد را نکشم آرام نمی‌گیرم، مگر اینکه بمیرم. بعد از قضیه عاشورا، 6 سال تمام دنبال ابن‌زیاد بود و او به صورت مخفی در روستاها، کوه‌ها و کوره‌راه‌ها از ترس ابراهیم‌بن مالک اشتر زندگی می‌کردند و بالاخره ابراهیم در روز عاشورای 6 سال بعد، یعنی وقتی که ابن‌زیاد 32 ساله بود، در ظهر عاشورا، او را با شمشیر به دو نیم کرد.
به هر جهت این عناصر غالباً جوان بودند و در نتیجه امام‌حسین(ع) به آنها این عبارت را فرمودند: «یَا شُذَّاذَ الاحْزَاب» که این تعبیر می‌رساند که حضرت توجه کامل دارند که اینها تولیدات و محصولات احزاب هستند. کسانی که در عاشورا در مقابل حضرت صف کشیدند و آن فضاحت و بی‌آبرویی را به بار آوردند، فرزندان احزاب هستند، لذا لفظ «شذّاذ» را در باره‌شان به کار می‌برند و این همان واژه‌ای است که ما کلاً به نام گروهک‌ از آن یاد می‌کنیم.
چند عبارت از حضرت بخوانم: «وَ اتَّقِ الشَّذَاذِ مِنْ آلِ مُحَمَّد» از این «شذاذ» شدیداً بپرهیزید و حواستان جمع آنها باشد. بعد حضرت در مورد این «شذاذ» می‌فرمایند، فرزندان اسماعیل را اشاره می‌کنند، فرزند موسی‌بن جعفر(ع)، محمدبن اسماعیل که یک گروهک تشکیل داد، خود اسماعیل همین‌طور. اینها در طول تاریخ گروهک را تشکیل می‌دادند که حضرت می‌فرمایند: «وَ هُمُ الْیَوم الشُّذاذ». آنها امروز همان شذاذ هستند. گروه‌هایی که معاویه به نام احزاب به وجود آورد و به وسیله احزاب توانست امیرالمؤمنین(ع) را خانه‌نشین کند و آن مشکلات سخت را به وجود بیاورد و خلاصه بزرگ‌ترین دشمن و آفت تشکیلاتی که در جهت امامت کار می‌کند، احزابی است که به وجود می‌آیند، منافع مشترک دارند و برای کوبیدن امامت اقدام می‌کنند. این هم که امروز خیلی اصرار دارند مسئله احزاب را تقویت کنند، در نظام خودمان نمی‌گوییم چون اینجا ممکن است احزاب الهی هم باشند، ولی اصرار بر تقویت احزاب این است که مسئله امامت متلاشی شود. اگر احزاب زیادی در کشور ما پا بگیرند، خود این احزاب می‌توانند امامت را از بین ببرند. حرکت ما حرکت امامتی و وحدتی است، تکثرات احزاب می‌آید و با این وحدت مقابله می‌کند. حتماً در این چند روز این عبارت تایمرمن را در روزنامه‌ها خوانده‌اید که صریحاً می‌گوید: «ما اصرار داریم باید مسئله‌ای که به نام ولایت‌فقیه در نظام جمهوری اسلامی وجود دارد از بین برود» و بعد اظهار خوشحالی می‌کند و می‌گوید: «خوشبختانه چیزی که به وجود آمده این است که الان تعداد احزاب زیاد شده است». تایمرمن عضو جمهوری‌خواه، عضو ارشد سازمان جاسوسی امریکا مرتبط با سیا و صهیونیست طرحی 19 صفحه‌ای به نام «استراتژی تازه سازمان سیا برای براندازی آرام جمهوری اسلامی» تهیه کرد و ماهیت این طرح هم تغییر دادن این نظام است.
اهمّ کارهایش در این 19 صفحه اینهاست:
    ایجاد اختلاف میان جناح‌ها.
    استفاده از اهرم‌های فرهنگی.
    حمایت از جریان روشنفکر‌ی.
    جریان‌سازی از طریق رادیو تلویزیون‌های خارجی.
    جریان‌سازی از طریق مطبوعات مخصوصاً 30 میلیون مخاطب جوان یعنی 50% جمعیت ایران.
ببینید چقدر حساب‌شده و منطبق بر تمام اعمالی که احزاب در گذشته داشتند. بعد می‌گوید یکی از راه‌های مهم، تقویت احزاب در ایران است. عبارتش این است:
«از جمله نشانه‌های تغییرات مثبت در ایران اجازه تشکیل احزاب است. باید این احزاب حق ایجاد تشکل و جذب نیرو و امکان دسترسی به مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی را بدون هیچ قید و شرطی داشته باشند. این احزاب باید شامل گروه‌هایی که مخالف حکومت روحانیون نیز هستند، باشند».
نمی‌خواهم بگویم خدای ناکرده هر حزبی به وجود آمده، این‌طور است، ولی جهت دادن به احزاب برای مقابله با امامت، کارشان است، چون اولین کاری که در احزاب انجام می‌شود، همقدسازی است. سه نفر پنج نفر افرادی که نه ریشه دارند و نه سابقه و دبیرکل آن حزب که معلوم نیست کیست، یک فرد مجهول‌الهویه با آقای عسگراولادی در یک ردیف قرار می‌گیرد، چون ایشان دبیرکل مؤتلفه است، او هم دبیرکل آن جمعیت است و هر دو یک رأی دارند. ببینید همقدسازی چقدر سریع انجام می‌شود و مشابه این خیلی زیاد است.
نکته دیگری که در پایان باید عرض کنم مقام معظم رهبری هم به سست شدن بعضی از احزاب و گروه‌ها ـ‌البته به صورت عام فرمودند‌ـ توجه دادند.
عزیزان! ما در طول مسیر داریم به‌تدریج سرد می‌شویم، خسته و منزوی می‌شویم. باید خون تازه در ما دمیده شود، باید به حیاتمان ادامه بدهیم. راهی است که انتخاب کرده‌ایم و به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) راه صعب مستصعبی هم هست، آنچه مسلم است مؤتلفه باید به عنوان یک حزب و جمعیت سابقه‌دار که حرفش این است که من «فِی جَهَهِ الامَامَه» دارم حرکت می‌کنم، جوان‌های مؤتلفه باید خون تازه‌ای در آن بدمند، حرکت را پرشتاب کنند و بدانند که راه منحصر به فرد هم همین تشکل و وحدت‌گرایی است که ان‌شاءالله با یاری خداوند متعال با یک چرخش و حرکت سریع بتوانیم رضایت مقام معظم رهبری را که همه ما معتقدیم امروز رضایت خداست، جلب کنیم.
    

پی‌نوشت‌ها:
* این سخنرانی در سال 1379 در جمع دبیران حزب موتلفه اسلامی ایراد شده است که به دلیل اهمیت آن، تنظیم و بازنشر شده است.
(1)    شرح غررالحکم، ج 2، ص 510.
(2)    قرآن کریم، سوره بقره، آیات 8 و 9.
(3)    قرآن کریم، سوره آل‌عمران، آیه 200.
(4)    قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 71.
(5)    قرآن کریم، سوره مزمّل، آیه 7.      

https://shoma-weekly.ir/SiLQIU