آرشیو نشریه

به خودتان نگیرید

روز- خارجی – اوّلین سکانس
امید قهرمانی

یکی یدونه دنبال خانه می گردد . سخت است ! بگردید متوجّه می شوید !عصبی می شوید امّا یکی یدونه عصبی نمی شود . از اتوبوس پیاده و وارد پیاده رو می شود تا در بنگاه معاملات ملکی را باز کند و بپرسد : « آپارتمان برای خرید دارید ؟ » دونفر پشت میز مغازه نشسته اند ولی در قفل است . هردو با تلفن صحبت می کنند و به او نگاه هم نمی کنند .ولی بله ! یکی اورا می بیند . اشاره می کند فقط با دست ! با همه ی دست ! که «برو تعطیله »  روز- داخلی – بنگاه معاملات ملکی ( چند متر پایین تر از قبلی )
یکی یدونه : برای خرید آپارتمان مزاحمتون شدم .
یکی از دونفر : بود جه تون ؟
یکی یدونه :  . . . تومان . وام هم می گیرم .و ادامه می دهد که البته ...
همان یکی از دو نفر حرفش را قطع می کند که : صبر کن و به همکارش اشاره می کند . ( یعنی صبر کن تلفن همکارم تموم شه )
همکار پس از پایان تلفن : امر تون ؟
یکی یدونه همان حرفها را تکرار می کند .
همکار : اجازه بدین همکارم تلفنش تموم شه . (یعنی تلفن همان یکی از افراد تموم شه)
یکی از دونفر : بفرمایید ؟ ... آهان ... شرمنده چیزی نداریم . روز –  داخلی  - بانک
یکی یدونه : در مورد وام 25 میلیونی  ...
آقای بانک می پرد وسط حرفش :  هنوز ابلاغ نشده  آقا بفرمایید . نفر بعد  !
دیگه کم کم شب – داخلی – منزل یکی یدونه
با این پول به ما خونه نمی دن . بهتره یه فکری برای اجاره بها مون کنیم .

 

https://shoma-weekly.ir/edYBRY