
در فرهنگ قرآنی ادب یک مفهوم پربارتر و غنی تر دارد و ممکن است بعضی از این مصادیق که ذکر کردم جزء ادب باشد. یعنی بعضی از این مفاهیمی که ما به آن ادب میگوییم با همان ادبی منطبق باشد که در فرهنگ قرآن از آن یاد میشود.
خود مفهوم ادب در فرهنگ قرآنی و اسلامی عبارت است از هیأتی که عمل را در آن هیأت و شکل بروز میدهد. لباس ظاهری که بر اندام عمل پوشانده میشود، یا ظرفی که عمل را در آن ظرف میریزیم و تحویل میدهیم ادب است. هر عملی یک هیأت ظاهری دارد، یعنی لباسی دارد که میتوان به تن هر عملی پوشاند. حال اگر آن هیأت و آن شکل ظاهری عمل الهی باشد و بر اساس فرهنگ قرآنی به وجود آید، در منطق قرآن آن لباس و شکل ظاهری عمل ادب است.
البته مفهوم ادب با اخلاق فرق میکند؛ زیرا اخلاق مربوط به نفس است و ادب مربوط به عمل. مثلاً میگوییم: تکبر ضد اخلاق است؛ چون تکبر یک امر نفسانی است. اما ادب هیأت و لباس ظاهری عمل است. یا خودخواهی چون مربوط به نفس است، در بحث اخلاق مطرح میشود. اما وقتی میخواهیم مفهومی را بیان کنیم، هرگاه ظاهر و لفظ آن را با یک ظاهری بسیار زیبا و الهی بیان میکنیم این میشود ادب.
مثلاً ما وقتی که میخواهیم سخن بگوییم و نام امام حسین(ع) را ببریم، میتوانیم بگوییم حسین گفت. که این عمل را در یک ظرف و لباس زیبا و الهی بیان نکردهایم. ولی وقتی میگوییم حضرت اباعبدالله الحسین(ع) فرمودند، عمل را در هیأتی زیبا بیان کردهایم.
گاهی شما به میهمانان میگویید: بیا داخل. این عمل ظاهری زیبا ندارد. اما گاهی میگویید: بفرمایید. مشرف فرمودند. این عمل را در یک هیأت زیبا عرضه کردهاید. به این میگویند ادب در فرهنگ قرآنی.
بنابر این، وقتی میگوییم اولیای الهی همه ادب داشتهاند و مؤدب بودهاند، یعنی حرف زدن آنها با مردم، علاوه بر این که خود حرف زیباست، در یک هیأت و ظاهر زیبا عرضه میشد.
* لباس زیبا بر عمل زیبا
با توجه به توضیحی که در باره ادب داده شد، این ادب اولاً مخصوص به عمل زیبا و عمل صالح است و عمل نازیبا را نمیتوان در هیأت ظاهری زیبا جلوه داد.
مثلاً اگر بخواهم به کسی توهین کنیم، کنسی و خسیسی او را بگویم و در قالب الفاظ زیبا بیاوریم، این مورد ادب نیست؛ چون ادب لباس زیبایی است که بر قامت فرد زیبا پوشانده میشود. ادب هیأت ظاهری دنیایی است که بر اندام عمل صالح پوشانده میشود.
پس اگر دیدید ادب هیأت ظاهری عمل است، وقتی این ادب زیباست که بر اندام عمل صالح و زیبا پوشانده بشود. یعنی شیر گوارای لطیف در ظرف بلورین ریخته شود آب گوارای خنک در یک ظرف بلورین ریخته شود. اگر عمل ناصالح باشد. از ظرف زیبا کاری بر نمیآید. بنابر این، ادب وقتی کارایی دارد که خود عمل هم زیبا باشد و ما به آن عمل زیبا، این هر دو که جمع شد، ادب الهی میشود.
* ریشههای ادب الهی
اما ادب از کجا به وجود میآید؟ آیا این ادب را میتوان بدون ریشههای درونی بروز داد؟ خیر. ادب ریشه الهی دارد. در سیستمهای اداری بعضیها ظاهرشان خیلی مؤدب است. وقتی کسی رئیس میشود، با یک حالت تواضع به او میگویند. سلام عرض میکنم، خاک پای شما هستم و از این حرفها. این ادب نیست. ادب ریشه الهی دارد.
باید در درون آن حالت الهی باشد، تا در روایات آمده است که ادب زینت انسان مسلمان است. کسانی که عملشان را به این لباس ظاهری زینت دادهاند، در حقیقت خود این عمل سبب شده که زیبا و جالب بروز پیدا کند.
در عاشورا عمل حّر چرا آن همه زیبایی از خود نشان داد. علت این بود که وقتی فهمید اشتباه کرد، با پای برهنه به خدمت حضرت آمد. گردنش کج بود. ببینید عمل را به چه هیأت زیبایی در آورده است. تمام مورخین نوشتهاند. وقتی در مقابل حضرت نشست، مدتها سرش پایین بود. سرش را بلند نکرد و در چشم حضرت خیره نشد مدتها سرش پایین بود و سکوت محض کرده بود. همین طور که سرش پایین بود اشک میریخت.
حضرت فرمودند: «ارفع راسک؛ سرت را بالا بیاور» یعنی نمیخواهد در خودت بگردی. نمیخواهد اشتباهات خود را بررسی کنی. چون سرش پایین بود، آن حالت درونی سبب شد این ادب را عرضه کند که پلیدیهای خودش را ببیند. انسان همیشه همین طور است. وقتی زشتیها را ببینید، هیچ وقت گردنکشی نمیکند.
* ذلت درون
این حالت درونی است که سبب میشود لباس زیبا به عمل بپوشانند. این حالت استکانت و تزلزل نفسی است که آدم در درون خودش نگاه میکند و پلیدیهایش را بررسی میکند و در نتیجه عملش زیبا میشود و لباس زیبا بر عمل پوشانده میشود.
اگر میبیند کسی عملش نازیباست، نمیتواند لباس زیبا بر اندام عملش بپوشاند. اگر هم به ظاهر میخواهد چنین کاری بکند، بعد از مدتی خیلی سریع لو میرود که این بدن گندیده است. این شیر فاسد شده را چرا در ظرف تمیز و پاکیزه گذاشته است. فوری لو میرود باید خود عمل زیبا باشد. وقتی که عمل زیبا شد، آن حالت تذللی که انسان پیدا میکند، یک لباس ظاهری به عمل میپوشاند. لذا در دعای عرفه میبینید که حضرت میفرماید:
و فی نفسی فذللنی و فی اعین الناس فعظمنی؛ خدایا،مرا در پیش خود خوار کن و در چشم مردم بزرگم ساز!
در صورت ظاهری هم همین گونه است. اگر کسی از داخل له شده باشد، اعمالش با گردنکشی توأم نیست. حالا یک وقت انسان را از نظر ظاهر له و تحقیر میکند و آنجا هم که تحقیر میشود، خیلی با ذلت ظاهری حرف میزند.
گاهی این تحقیر شدن به پیشگاه خداست. آنجا که انسان این ذلت و انکسار شکستگی را در درون خود دید، عظمت و جمال و بزرگی خدای بزرگ را میبیند. از این رو عملش زیباست و صورت ظاهر عملش هم زیباست.
چرا انبیا هم حرف زدنشان زیبا بود و هم صورت ظاهر حرف زدنشان زیبا بود. مال همین ذلت درونی است. چرا امام راحل هم عملش زیبا بود و هم هیأت ظاهری عملش یکبار به کسی توهین نکرد. از نظر ظاهری به انسانها پرخاش نکرد. خلق را به یک سو نهاده، خدا را میدید. این ادب، صورت ظاهری آن فعل درونی بود. جان مرحوم امام مملو از ذلت در پیشگاه خدا بود.
اگر امیرالمومنین(ع) با خدا سخن میگوید و آن همه از صفات او یاد میکند، به خاطر ذلتی است که در درون خود نسبت به او احساس میکند.
از این جهت است که بزرگان نام خدا را هر کجا بر زبان جاری میکنند با صفات سبحان،متعال و عز و جل میگوید. مرحوم سید ابن طاووس در تمام طول حیاتش از زمان تکلیف تا آخر عمر یک بار نام خدای متعال را بدون صفت ذکر نکرد. همیشه میگفت: خدای بزرگ، خدای سبحان، خدای مهربان و... و ائمه را بدون «علیه السلام» نام نبرده است.
گاهی بعضی میگویند: مهدی، چرا در مجلس ما نمیآیی، اگر نیایی شکایت تو را به مادرت زهرا میکنیم. با بقال سر محل هم این گونه حرف نمیزنند. با کسی که عالم به یمن برکت وجوداو میگردد و هستی در قلمرو قدرت و حوزه اوست، این چه نوع حرف زدن است؟!
بعضیها میخواهند بگویند ما خیلی نزدیک و خصوصی هستیم و نوع حرف زدنشان بیادبانه است. اگر کسی با حضرت مهدی(عج) نزدیک است. خود این نزدیکی سبب میشودکه احترام و عظمت قائل بشود. هر کسی به خدا نزدیکتر شد، عظمت مقام او را نیز میگیرد لذا آن کسانی که نزدیکترند، سخن گفتنشان خیلی دقیقتر است. هر چه انسان دورتر باشد، سخن گفتنش پایینتر است.
* ادب عاشورایی
یاران حضرت اباعبدالله الحسین(ع) تمام عملشان خالص و آن را در ظرفی پاک و زیبا نسبت به ساحت مقدس ولایت یعنی حضرت اباعبدالله الحسین تقدیم میکردند. علت این بود که اینها درس ادب را فرا گرفته بودند.
هر کدام میخواستند به میدان بیایند و از حضرت اباعبدالله دفاع کنند. هر چند دفاع از دین خدا واجب است، ولی با یک ادبی میآمدند و به ساحت مقدس حضرت سلام عرض میکردند و اجازه میگرفتند. آقا، اجازه میفرمایید ما به میدان جنگ برویم، این طور بودند.
در روایت آمده است حضرت برای هفت نفر از شهدا در میدان جنگ روضه مختصری خواندند. میفرمودند: خدا لعنت کند کسی که تو را کشت. یکی از مواردی که حضرت برای او روضه خواندند، غلام سیاه ابوذر بود.
این غلام وقتی آمد از حضرت اذن میدان بگیرد، حضرت فرمودند: ابوذر به دستگاه ولایت بسیار خدمت کرد. اگر شما میخواهی بروی برو. غلام شروع کرد به گریه کردن.
حضرت فرمود: چرا گریه میکنی؟ ببینید این عمل صالح را در چه ظاهر زیبایی عرضه کرد. گفت: آقا یک غلام سیاه نباید به صف این همه سفید رو، این همه کسانی که صورتشان نورانی است بپیوندد؟ خون من سیاه اجازه ندارد به خون اولیای خدا آغشته شود. اجازه بفرمایید من هم در این قافله بمانم.
خلاصه هر کدام را نگاه کنید، عملشان جهاد فی سبیل الله بود و قبل از دفاع از حضرت اباعبدالله الحسین، دفاع از دین بود. ببینید این عمل را در چه لباس زیبایی عرضه کردند. خود حضرت ابوالفضل (ع) که نمونه اعلای ادب در عاشورا هستند،اولین حرفش این است:
والله ان قطعتموا یمینی انی احامی ابداً عن دینی
و عن امام صادق الیقین نحل النبی الطاهر الامین1
به خدا سوگند، اگر دست راستم را جدا کنید، همواره حامی دین خواهم بود و حامی امامی که ایمانش صادق است و فرزند پیامبر پاک امین است.
اول بحث دین است. تمام اینها حرفشان در ابتدا دفاع از دین و اسلام و حریم خدای متعال و حریم قرآن بود و چون عالیترین مظهر مدافع قرآن و اسلام حضرت اباعبدالله الحسین هستند، مقصود دفاع از حضرت اباعبدالله است.
شبها به خاک میافتادند و صورتشان را به خاک میمالیدند و به پیشگاه خدای متعال اشک میریختند. عزت او و ذلت خودشان را در نظر میگرفتند. قدرت او و ضعف خودشان را در نظر میگرفتند. یاد گرفته بودند عمل شهادت و جهادشان را در زیباترین هیأت قرار دهند. هر کدام از آنها این گونه بودند. از بچه کوچک تا بزرگشان،از قاسم بن الحسن تا پیر مرد نودساله، تمام در قالب ادب بود.
در فرهنگ عاشورا همهاش ادب است و هر کدام تابلوی عجیبی است که باید همه استفاده کنیم. خود حضرت اباعبدالله الحسین در اوج فشار در وقتی که همه عزیزانش رفتهاند، میگوید:
صبراً علی قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین2 به قضا و حکم تو صبر پیشه میسازم ای پروردگار من! خدایی جز تو نیست ای فریاد رس دادخواهان!
این اوج ادب است. کسی که در این قلمرو گام برمیدارد، یارانش همه این گونهاند. آن قدر در این ادب جلو رفتهاند که از خودشان هیچ چیز نمانده، همه او شده است.
آینه بشکست و رخ یار ماند ای عجب این دل شد و دلدار ماند
نقش همه جلوه نقاش شد سِر هواللله زمن فاش شد
--------------
پاورقی:
* متن فوق تلخیصی از فصل چهارم کتاب جلوه هایی از عاشورا است که بر اساس سخنرانی های آن مرحوم تنظیم گردیده است.
1- سوره صافات، آیه 79
2- پژوهش نامه امام حسین(ع)، ص579، بحارالانوار، ج45، ص40